وقتی به مسائلی که در کتابهای مذهبی خواندهام و شنیدهام فکر می کنم، از خود میپرسم آیا او به انسان و انسانیت خیانت کرد یا خدمت؟
همواره شنیده ایم که در باغ بهشت چه بر آدم و حوا گذشت، آن حاثه و پیامدهای آن را اصلی ترین دلیل ترک بهشت میدانیم و همواره نه تنها آدم و حوا را سرزنش میکنیم بلکه تما تقصیر را بر گردن موجود دیگری می اندازیم، او را به نامهای متفاوت می خوانند، اما جدای تمام این احوالات ایا او مستحق این نوع نگاه است؟
در تمام دورانها همواره سخن از نبرد میان خیر و شر، خوب و بد ، سیاه و سفید بوده؛ اما داستان آدم و حوا فراتر از این نبرد بود، به نظر این دو تنها بازیچه بازیکنانی بزرگتر و بسیار باتجربه تر بودند؛ بله خدا و کسی که او را ابلیس نامیدند ، چرا که این دو رقیبان دیرینه بودند در زمان حیات ادم و حوا، چیزی که ما نمیدانیم دلیل این رقابت است، البته به نظر تنها دلیل آن حکومت و پادشاهی سیاره زمین بود.
اما ابلیس یا ابا-لیس یا اوبالیس یا هرچه نام داشته از این ماجرا چه سودی می برده؟ اگر او چنان که گفته شده پلید و بد سرشت بوده چرا ادم و حوا را نکشت و تمام باغ بهشت را ویران نکرد؟ شاید او خود باغ را ساخته بود یا سهم بسیاری در شکل گیری آن داشت پس نمیتوانست و یا نمیخواست آنچه ساخته بود ویران کند، شاید. خوردن میوه دانش و باز شدن چشم آدم و حوا چه سودی برای چنین فردی دارد؟ چنان که میدانیم خدا یا کسی که او را امروز خدا مینامیم از کشتن این موجود عاجز بود، چرا که احتمالا هر دو موجود از یک گونه بودند. احتمالا، اگر به مشخصات او توجه کنیم با تمام تواناییهایی که داشته بسیار به گونه فرا زمینی "رپتالین" یا همان خزندگان شبیه است. نکتهای که این فرضیه را رد میکند رفتار تهاجمی این گونه است. ازطرفی ورود گونه خزندگان به این باغ بدون جلب توجه ممکن نمیشد. فرض میکنیم که چنین نبوده و این قصه را بعد بیشتر مرور میکنیم.
چنان که در کتیبه های بجا مانده از دوران باستان دیده شده و در خاطرات فردی به نام "انکی" یکی از این خدایان باستانی، تنها دلیل بوجود آمدن نوع انسان به گونه فعلی کارکردن برای خدایان بود، آنها به هر دلیل در حال حفاری معادن طلا بودند و برای راحت شدن از عذاب کار طاقت فرسای معدن دست به آفرینش انسان زدند،انسانی که هیچ نمیفهمید جز اطاعت بی چون و چرا از ارباب و خدای خویش، پس این موجود باید در پایین ترین حد نگه داشته میشد تا اربابانش بتوانند کار های خود را پیش ببرند. پس از دریافت دانش، توسط آن دو مخلوق کامل خدایان، کار به جایی رسید که آنها از این دو موجود کوچک به وحشت افتادند، اما به چه دلیل؟ شاید به همان دلیل که ما امروز از آینده رباتهای خود وحشت می کنیم، انسانهای تولید شده به مراتب از خدایان خود از نظر روانی قویتر شدند، فرضیه ای وجود دارد که باز شدن چشم آدو وحوا را نه به شکل مادی بلکه به صورت روحانی بررسی میکند.
برگردیم به سوال اول؛ این کار، دانا شدن آدم و حوا چه سودی برای ابلیس داشت؟ هزاران سال است که دیکتاتورها با استفاده از جهل انسانها برایشان حکم میرانند، تنها راه نجات از ابتدای پیدایش انسان تا امروز دانستن بوده و هست، خیلی ساده، آدم و حوا پس از رسیدن به دانش متوجه شده بودند که خدایان هیچ برتری ندارند؛ "این انسانها همانند ما شدهاند" گفته خدایان درباره این دو دست پرورده بود، حال چگونه باید این خطر را رفع کرد؟ مثل همیشه، صورت مسئله را پاک کردند، ادم و حوا از بهشت رانده شدند، نه بخاطر اینکه گناه کرده بودند بلکه چون میدانستند که در باغ چه میگذرد، و می دانستند که ایشان و خدایان در یک سطح قرار دارند نه از نظر تکنولوژیکی بلکه به لحاظ روحانی و معنوی حتی قدرتمندتر شده بودند. تئوری بسیار ساده ای وجود دارد، اگر خواستید کسی را متوقف کنید، تنها کاری که باید بکنید مشغول کردن او به زندگی و روزمرگی است. خداوند یا همان فرمانده باغ هرگز آدم و حوا را رها نکرد چراکه این دو جزئی زندگی او بودند و آنها را بسیار دوست داشت.
اگر ابلیس چنین نکرده بود شاید اکنون ما در باغ بهشت بودیم وقطعا به عنوان بردگان و خدمتگذاران خدایان زندگی میکردیم، این شخص هر که بود و به هر دلیل که چنان کرد،موجب تغییر در روند زندگی همه ما شد، امروز خدایان رفته اند شاید مرده اند شاید اجداد ما آنان را کشته یا رانده اند، مشخص نیست ولی با توجه داستان آیا ابلیس به انسانها خدمت کرد یا خیانت؟
به یاد داشته باشید اگر دادن دانش و بینش و ارتقا یک موجود کار خطاست و خیانت محسوب می شود محروم کردنش از همین موارد به هر دلیل چیست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر