۱۶ مرداد، ۱۳۹۵

نقد قرآن - فصل دوم- قسمت چهارم

آسمان بالا نگه داشته شده است

-
والسقْفِ الْمرْفُوعِ )طور.(5
ترجمه: قسم به آسمان كه سقف بالا نگه داشته شده اي است.
اين آيه به احتمال قوي از كلام قس بن ساعده الايادي ١شاعر جاهلي گرفته شده است كه در شعرش گفته "وسقف مرفوع" ٢
- وإِلَى السماء كَيف رفِعت) غاشيه (18
ترجمه: )آيا نگاه نمي كنيد( به آسمان كه چگونه بلا نگه داشته شده است.
-والسماء رفَعها )الرحمن ( 7
ترجمه: و خدا آسمان را بالا برد )برافراشت.(

بالا بودن آسمان هم غلط است. تصور كنيد كره ي زمين را بصورت معلق در فضا. بالا و پائين معنا ندارد. ما بصورت قرار دادي )نه واقعي( آنچه را روي زمين است يا بسمت زمين است پائين و سمتي كه از زمين دور مي شود را بالا مي ناميم. اين يك قرارداد اعتباري غير واقعي است. تصور كنيد اگر در هنگام ظهر آسمان بالاي سر ما باشد، در هنگام غروب در سمت شرق ماست نه بالا و در هنگام شب آسمان در زير ماست. ولي ما در همه حال آسمان را به خطا بالا مي دانيم. پس اينهم غلط فاحش ديگري است كه محمد مطابق تصور يك انسان ناآگاه اوليه در قرآن آورده.

ستونهاي نگهدارنده ي آسمان
حال اين سؤال پيش مي آيد كه چه عاملي سقف آسمان را بالانگه مي دارد؟
قرآن اينگونه جواب مي دهد:
- إِنَّ اللَّه يمسِك السماواتِ والْأَرض أَن تَزُولَا ولَئِن زالَتَا إِنْ أَمسكَهما مِنْ بعدِهِأَحدٍ من )فاطر(41
ترجمه: همانا خدا آسمانها و زمين را نگاه مىدارد تا نيفتند و اگر بيفتند غير
از خدا هيچ كس آنها را نگاه نمىدارد.
- ويمسِك السماء أَن تَقَع علَى الْأَرضِ)حج (65

ترجمه: و خدا آسمان را نگه مي دارد تا بر زمين نيفتد.

اين تصور غلط در افسانه هاي بسيار قديم بشري نيز وجود دارد مثلا در تائوئيسم آمده است كه پانگو ) (panguزمين و آسمان را از هم جدا كرد و بين زمين و آسمان ايستاد و آسمان را بر افراشت .١تصور محمد، مثل هر انسان بي اطلاع ديگر، اين بوده كه آسمان و زمين هر دو بايد بيفتند و ساده ترين جواب يك انسان متدين اينست كه خدا آنها را نگه مي دارد. دقت كنيد در اين آيات يك غلط مهم وجود دارد و آن اينكه گوينده گمان مي كرده كه چيزي نميتواند در فضا معلق باشد و همه ي اشياء به سمت پائين مي خواهند بيفتند و طبعا زمين و آسمان هردو بايد بيفتند و خدا بايد آنها را نگه دارد. در صورتيكه اين تصور غلط است. بين اجسام نيروي جاذبه و جود دارد و مثلا اگر زمين از حركت باز ايستد، زمين بسرعت به سمت خورشيد خواهد رفت و با آن برخورد مي كند در صورتيكه در تصور ما خورشيد بالاست نه پائين. از نظر فيزيكي انرژي ناشي از جاذبه و انرژي جنبشي، اجرام آسماني را در مسير و موضع خاصشان سوق مي دهند. مثلا جاذبه مي خواهد زمين را بر خورشيد بكوبد و نيروي گريز از مركز ناشي از
حركت دوراني زمين مي خواهد زمين را از خورشيد دور كند. برآيند اين دو نيرو زمين را در مسير خاصش نگه مي دارد.
در آيه ي زير قرآن نگهداري آسمان را به ستون نسبت داده است:
- خَلَقَ السماواتِ بِغَيرِ عمدٍ تَرَونَها )لقمان (10

ترجمه: آسمانها را بىهيچ ستونى كه آن را ببينيد خلق كرد )يعني آسمانها داراي ستونهاي نامرئي نگهدارنده اي هستند كه شما نمي بينيد.(

محمد گمان مي كرده كه آسمانها سقفهاي سنگيني هستند كه ستونهاي نامرئي آنها را نگه مي دارند تا بر زمين نيفتند. كه اين تصور از دو جهت غلط است.اولا، آسمان چيزي نيست كه ستون بخواهد و ثانيا، ستوني براي نگهداري كرات وجود ندارد. لازم به ذكر است كه بعضي انديشمندان يوناني مثل ) Anaximanderقرن ششم قبل از ميلاد، بيش از هزار سال قبل از محمد ( متوجه شده بودند كه اجرام آسماني نيازي به ستون ندارند و نيروهائي آنها را در تعادل نگه مي دارند. ١محمد حتي به درك اين دانشمند يوناني 1200سال قبلش نيز نرسيده بوده است.
بعضي افراد كه مي خواهند به هر قيمتي براي قرآن معجزه تراشي كنند، گفته اند منظور از ستونهاي نامرئي، نيروي جاذبه است. اما نيروي جاذبه بر خلاف ستون عمل مي كند، چون ستون با نيروي جاذبه مقابله مي كند.

بنابراين منظور از ستون نمي تواند نيروي جاذبه باشد. ما به كمك معجزه تراشان مي آئيم و مي گوئيم شايد منظور از ستون، نيروي گريز از مركز باشد. اما بازهم غلط است چون نيروي گريز از مركز سعي دارد شيء باشد،ا بازهم غلط است. چون اولا: تعادل ايندو يعني نه گريز از مركز و نه جاذبه بتنهائي. در اصطلاح فيزيك، جمع برداري ايندو نيرو بدست مي آيد كه شيء سماوي را در جهت خاصش )مثلا دوراني( پيش مي راند. يعني باز چيز نگهدارنده ي واقعي )ستون( نمي ماند چون عملكرد ستون در جهت پائين است كه همجهت با جمع برداري دو نيرو نيست. ثانيا در بسياري موارد تعادلي بين ايندو نيرو وجود ندارد. مثلا يك سنگ آسماني در مسيرحركتش هرگاه به كره اي نزديك شود تحت تأثير جاذبه ي كره، مي تواند تغيير جهت دهد يا با كره تصادم كند. يا دور شدن سريع كهكشانها از يكديگر، غلبه ي انرژي جنبشي بر جاذبه ي بين كهكشانها را نشان مي دهد در حاليكه درفضاي بيكران معلقند. بهر روي با هيچ سرشي نمي توان ستون نامرئي را به معجزه چسباند، بلكه اين برداشت يك انسان ساده ي بي اطلاع است كه گمان ميكند هر چيزي اگر نگاه داشته نشود مي افتد. پس زمين و آسمان هم بايد بيفتند. اما چون نمي افتند بايد چيزي آنها را نگه دارد، كه خداست يا ستون يا هردو. و ديديم كه همه ي اين خيالات غلط است.

نكته ي مهم ديگري كه بايد به معجزه تراشان يادآوري كرد و من مطرح كرده بود قطعا كار بزرگي كرده بود مثل نيوتون، كه تازه آنهم معجزه نبود چنانكه نيوتون معجزه نكرد.



آسمان يكدست و بدون خلل و فرج است

-أَفَلَم ينظُرُوا إِلَى السماء فَوقَهم كَيف بنَينَاها وزينَّاها وما لَها مِن فُرُوجٍ)ق (6
ترجمه: مگر به آسمان بالاى سرشان ننگريستهاند كه چگونه آن را بنا كرديم
و زينتش دادهايم و براى آن هيچ گونه شكاف يا روزنه اي نيست.همچنين آياتي كه از شكافته شدن آسمان در قيامت مي گويند مؤيد سقف پيكپارچه بودن آسمان است مثل:
- وفُتِحتِ السماء فَكَانَت أَبوابا)نباء (19
ترجمه: و )در قيامت( آسمان گشوده و درهايى ]پديد[ مي شود
- إِذَا السماء انفَطَرَت) انفطار (1
ترجمه: هنگاميكه )در قيامت( آسمان شكافته شود
- وانشَقَّتِ السماء فَهِي يومئِذٍ واهِيةٌ)الحاقه (16
ترجمه: و )در قيامت( آسمان از هم بشكافد و در آن روز است كه از هم گسسته باشد.
اينهم تصور غلطي است. در جهان فضاهاي بيكران بين ستارهاي وجود ندارد. اين يكپارچگي و بدون منفذ بودن در انديشه هاي فلاسفه ي قديم هم مطرح شده است. پس تا اينجا ديديم كه از نظر قرآن، آسمان سقفي يكپارچه و بالا است. كه هر سه صفت مذكور براي آسمان غلطند.


ستارگان چراغهاي زينت بخش آسمانند

حال كه آسمان سقف يكپارچه ي بدون منفذي است، پس ستارگان بايد به سقف آسمان چسبيده باشند و آسمان را زينت دهند همانطور كه ما سقف خانه را زينت مي دهيم. اين دقيقا همان نظر انسانهاي باستاني است چنانچه قبلا اشاره كرديم كه در اوائل تار خي بشري انسانها گمان مي كردند كه آسمان يك ءيش شفاف كروي است و ستارگان به ريز آن چسبيده اند. نظر يف ثاغورث )فيلسوف يوناني قرن ششم قبل از ميلاد( اين بود كه ستارگان به اجسام شفاف كروي )آسمان، فلك( چسبيده اند كه اطراف زمين مي گردند١
توجه كنيد:
- إِنَّا زينَّا السماء الدنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ )صافات (6

ترجمه: وآسمان دنيا را به چراغها زينت داديم.

- ولَقَد زينَّا السماء الدنْيا بِمصابِيح) ملك( 5
ترجمه: در حقيقت آسمان دنيا را با چراغهايى زينت داديم.
البته كه ستارگان موجب زيبائي آسمان مي شوند. اما آيا اينكه ستارگان چراغ يا لامپ هستند حرف درستي است؟. اگر كسي از شما بپرسد كه ستارگان چيستند؟ آيا شما مي گوئيد چراغند؟! يا اينكه مي گوئيد كراتي هستند شبيه زمين و ماه و خورشيد. كه يا نور توليد مي كنند مثل
خورشيد يا نور را منعكس مي كنند شبيه ماه و زمين. محمد نمي دانسته كه ستارگان كراتي شبيه زمينند و چيز ساده ي ابتدائي كه به ذهنش آمده اينست كه ستارگان چراغهاي زينت بخش آسمانند همانطور كه هر عربي در بيابان عربستان همينگونه تصور مي كرد. از جهت ديگري نيز چراغ بودن ستارگان غلط است. چون چراغ چيزي است كه نور توليد مي كند در حاليكه بسياري از ستارگان فاقد نورند ونوري توليد نمي كنند و ممكن است نور ضعيفي را
كه از ستاره ي ديگري به آنان مي تابد منعكس كنند.


هفت آسمان و عرش )تخت پادشاهي(

در قرآن بطور مكرر از هفت آسمان ياد شده است. مثلا:

هفت آسمان طبقات بالاي هم هستند

- الَّذِي خَلَقَ سبع سماواتٍ طِباقًا )ملك (3
ترجمه: خداست كسيكه هفت آسمان را بصورت طبقات بالاي هم خلق كرد
- أَلَم تَرَوا كَيف خَلَقَ اللَّه سبع سماواتٍ طِباقًا ) نوح (15
ترجمه: مگر ملاحظه نكردهايد كه چگونه خدا هفت آسمان را بصورت طبقات آفريده است ).(15
وجود آسمانها هفت گانه كه مسير حركت سيارات هفتگانه )شامل خورشيد و ماه( بحساب مي آمده است و همچنين وجود عرش و كرسي )در قرآن آمده است( در دوره ي جاهليت قبل از محمد رايج بوده است ١و محمد همان مفاهيم را از محيط بدوي گرفته و وارد قرآن كرده است.
در سنت، اين هفت آسمان مطبق و عرش بوضوح توضيح داده شده است. توجه كنيد:
- ... قال )الرسول( أتدرون كم بين السماء والأرض فقلنا االله ورسوله أعلم قال بينهما مسيرة خمس مائة سنة ومن كل سماء إلى السماء التي تليها مسيرة خمس مائة سنة وكثف كل سماء مسيرة خمس مائة سنة وفوق السماء بين أسفله وأعلاه كما بين السماء والأرض واالله تعالى فوق ذلك ليس يخفى عليه من أعمال بني آدم شيء. )اين حديث در منابع متعدد با اندك تفاوتي
در عدد سال بين آسمانها آمده است از جمله: المستدرك علي صحيحين / ،316 2سنن ابي داوود / ،231 4سنن ابن ماجه / ،69 1احاديث المختاره .(375 8/
ترجمه...: پيامبر گفت )به يارانش( آيا مي دانيد فاصله ي بين آسمان و زمين چقدر است؟ گفتيم خدا و رسولش آگاه ترند. گفت بين آنها مسير 500سال است. و از هر آسمان به آسمان بعدي )فوقاني: سنن ابي داوود( مسير 500سال است و ضخامت )كثف( هر آسمان هم مسير 500سال است.و بعد از آسمان هفتم دريائي است كه از كف تا سطح آن معادل فاصله ي بين آسمان و زمين است. سپس بالاي آن 8بز نر كوهي قرار دارند كه فاصله ي بين سم و زانويشان مثل فاصله ي بين آسمان و زمين است. سپس در بالاي آن )بر پشت آنان: سنن ابي داوود (عرش قرار دارد كه فاصله ي بين پايين و بالاي آن معادل فاصله ي زمين تا آسمان است. و خداي تعالي در روي عرش قرار دارد و چيزي از اعمال بني آدم از او پنهان نيست.
وجود هفت آسمان و اينكه تخت پادشاهي خدا )عرش( بر فراز آسمان هفتم قرار گرفته در محيط عربستان قبل از محمد هم مطرح بوده است چنانچه اميه بن ابي صلت شاعر جاهلي مي گويد له ما رأت عين البصير و فوقه )هر آنچه چشم بينا مي بيند از اوست و بالاتر از آن(
سماء الاله فوق سبع سمائيا )آسمان خدا در بالاي هفت آسمان(
قرار گرفتن عرش بر روي آب در قرآن هم آمده است:
- وهو الَّذِي خَلَق السماواتِ والأَرض فِي سِتَّةِ أَيامٍ وكَانَ عرْشُه علَى الْماء )هود (7
ترجمه: و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب است.
همچنين حمل عرش خدا توسط هشت موجود در قرآن آمده است:
- الَّذِينَ يحمِلُونَ الْعرْش ومنْ حولَه يسبحونَ بِحمدِ ربهِم)..غافر (7
ترجمه: كسانى كه عرش ]خدا[ را حمل مىكنند و آنها كه پيرامون آنند به سپاس پروردگارشان تسبيح مىگويند ()7
- والْملَك علَى أَرجائِها ويحمِلُ عرْش ربك فَوقَهم يومئِذٍ ثَمانِيةٌ ﴿الحاقه ﴾17
ترجمه: و فرشتگان در اطراف ]آسمان[اند و عرش پروردگارت را آن روز هشت ]موجود [ بر سر خود بر مىدارند )(17
قرار گرفتن خدا بر روي عرش در خود قرآن هم آمده است:

اللَّه الَّذِي خَلَقَ السماواتِ والْأَرض وما بينَهما فِي سِتَّةِ أَيامٍ ثُم استَوى علَى الْعرْشِ )سجده
ترجمه: خدا كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش روز آفريد آنگاه بر عرش قرار گرفت ()4

بنابراين از نظر محمد )قرآن و سنت( در بالاي زمين هفت آسمان قرار دارند و سپس يك دريا و سپس هشت بز و سپس عرش و روي عرش خداست. محمد بجاي آسمان هشتم، كه در سيستم بطلميوسي فلك ثوابت است، دريا و هشت بز و عرش را قرار داده است. واضح است كه هفت
آسمان مطابق با نظريه ي بطلميوسي رايج در زمان محمد سازگار است، اما دريا و بزها و عرش در نظريه ي بطلميوس نيست. علاوه بر نظريه ي بطلميوس كه تا حدودي بر مشاهدات بنيان نهاده شده بود، افسانه هاي آميخته با مذهب نيز در قبل از محمد در مورد هفت آسمان وجود داشته است. مثلا در دين هندو هفت جهان بالا )آسمان( و هفت جهان زيرين وجود دارد .١همچنين در مصر باستان، وجود هفت آسمان پذيرفته شده بود بنظر مي رسد محمد چيزهائي را از محيط گرفته و چيزهائي هم خودش به آن افزوده است. و مي دانيم كه همه ي اينها غلط است.

اولاچنانچه قبلا گفتيم اصلا آسماني وجود ندارد كه هفت عدد باشد. ثانيا: ببينيم

ببينيم فاصله هائي كه محمد ارائه كرده حمعا چه مقدار مي شود:
× 3500 =500 7سال ضخامت آسمانها
× 3500 =500 7سال فاصله ي آسمانه

500سال عمق دريا

× 1500 =500 3سال ارتفاع بزها )ارتفاع هر بز 3برابر فاصله ي سم تا زانو در نظر گرفته شده است(
500سال ضخامت عرش
مجموع . 9500سال مي شود
در بين مردم و مخصوصا در گذشته رايج بوده و هست كه فاصله ها را بر حسب زمان نه مسافت بيان كنند. مثلا مي گوئيم فاصله ي انگلستان تا آمريكا مثلا 6-7ساعت است. بدين معني كه اگر با هواپيما اين مسير طي شود اين مدت طول مي کشد . در زمان گذشته فاصله ها را بر حسب مسافتي كه اسب يا قاطر و يا شتر مي پيمود بيان مي كردند. در احاديث فوق همين روش بكار برده شده است. با توجه به اينكه چهارپاي اصلي مسافرتي در عربستان زمان محمد، شتر بود، اين مسافت را مطابق زمان محمد، بر اساس مسافتي كه شتر مي پيمايد محاسبه مي كنيم:
حداكثر سرعت شتر 60كيلومتر در ساعت است و هر سال 8766ساعت است. پس:
525960 60 = ×8766كيلومتر در سال مي شود.

كيلومتر4996620000 =9500 × 525960

يعني از سطح زمين تا روي عرش 4996620000كيلومتر مي شود. با توجهبه اينكه سرعت نور 300000كيلومتر در ثانيه است:

16655 =4996620000/300000ثانيه ي نوري كه معادل 6/4ساعت نوري مي شود

يعني محمد عرض جهان آفرينش )غير از خدا( را 6/4ساعت نوري دانسته است. ولي بشر امروز تا ميلياردها سال نوري، ستارگان و كهكشانها را رصد كرده است و اثري از آسمانهاي هفتگانه و اثري از دريا و بزها و عرش نيافته است. بنابراين گفته ي محمد غلط واضحي بيش نيست، كه ريشه در اساطير و انديشه هاي يوناني دارد.


خورشيد و ماه در فلك خودشان حركت مي كنند

- أَلَم تَرَ أَنَّ اللَّه يولِج اللَّيلَ فِي النَّهارِ ويولِج النَّهار فِي اللَّيلِ وسخَّرَ الشَّمسٌ والْقَمرَ كُلٌّ يجرِي إِلَى أَجلٍ مسمى وأَنَّ اللَّه بِما تَعملُونَ خَبِير )لقمان (29
ترجمه: آيا نديدهاى كه خدا شب را در روز درمیآورد و روز را در شب درمیآورد و آفتاب و ماه را تسخير كرده است هر يك تا زمان معيني در حركتند و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است.
- وهو الَّذِي خَلَقَ اللَّيلَ والنَّهار والشَّمس والْقَمرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يسبحونَ ) انبياء(33
ترجمه: و اوست آن كسى كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است هر كدام از اين دو در فلكي شناورند )(33

- لَا الشَّمس ينبغِي لَها أَن تُدرِك الْقَمرَ ولَا اللَّيلُ سابِقُ النَّهارِ وكُلٌّ فِي فَلَكٍ يسبحونَ )يس (40
ترجمه: نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى جويد و هر كدام در فلكي شناورند )(40

پس هركدام از ماه و خورشيد در فلك مخصوص به خود حركت ميکنند . طبري مي گويد كه در مورد معني فلك، در سنت چيزي وجود ندارد و فلك در عرب بمعني هر شيء دائر يعني گرد يا دايره وار را گويند )تفسير طبري .(23/17
با توجه به اينكه در 7 6آيه از آيه اي كه حركت خورشيد و ماه آمده، شب و روز نيز ذكر شده، پس منظور از حركت خورشيد و ماه حركاتي است كه به شب و روز مربوط مي شوند. بنابراين منظور از اين آيات اينست كه ماه و خورشيد، هر يك در مسيري منحني حركت مي كنند و طبعا حركت خورشيد منجر به پيدايش روز مي شود كه غلطي واضح است. اين نظر
محمد نيز با سيستم بطلميوسي سازگار است. حركت خورشيد براي ايجاد روز و شب در آيات و احاديث ديگر ي نيز


خورشيد است كه حركت مي كند و روز وشب را بوجود مي آورد نه زمين

در حكايت ذوالقرنين در قرآن آمده است:
- ويسأَلُونَك عن ذِي الْقَرْنَينِ قُلْ سأَتْلُو علَيكُم منْه ذِكْرًا ) (83إِنَّا مكَّنَّا لَه فِي الْأَرضِ وآتَينَاه مِن كُلِّ شَيءٍ سببا ) (84فَأَتْبع سببا ) (85حتَّى إِذَا بلَغَمغْرِب الشَّمسِ وجدها تَغْرُب فِي عينٍ حمِئَةٍ ووجد عِندها قَوما ... )86
كهف...( ثُم أَتْبع سببا ) (89حتَّى إِذَا بلَغَ مطْلِع الشَّمسِ وجدها تَطْلُع علَى قَومٍ لَّم نَجعل لَّهم من دونِها سِتْرًا ) ( 90كهف

ترجمه: و از تو در باره ذوالقرنين مىپرسند بگو به زودى چيزى از او براى شما خواهم خواند ) (83ما در زمين به او امكاناتى داديم و از هر چيزى اسبابي بدو بخشيديم ) (84تا سببي را پيروي كرد ) (85تا آنگاه كه به محل غروب خورشيد رسيد. )ذوالقرنين( يافت )مشاهده كرد( كه خورشيد در چشمهاى تيره غروب مىكند و نزديك آن طايفهاى را يافت )... ...(86
سپس سببي را پيروي كرد ) (89تا آنگاه كه به محل طلوع خورشيد رسيد ]خورشيد [ را ] چنين[ يافت كه بر قومى طلوع مىكرد كه براى ايشان در برابر آن پوششى قرار نداده بوديم ) (90

در حديث هم اين مطلب بوضوح ذكر شده است:
- وعن أبي ذركنت رديف رسول االله على الجمل فرأى الشمس حين غابت فقال يا أبا ذرأتدري أين تغرب هذه فقلت االله ورسوله أعلم قال فإنها تغرب في عين حامية )تفسير كشاف /.(694 2
ترجمه: از ابوذر نقل شده كه گفت من در رديف پيامبر)بر چهارپائي( سوار بودم در حيني كه خورشيد غروب كرد. پيامبر گفت اي ابوذر آيا مي داني كه خورشيد در كجا غروب مي كند. پس گفتم خدا و رسولش آگاهترند.پيامبر گفت خورشيد در يك چشمه ي تيره غروب مي کند.


طلوع خورشيد از يك نقطه ي زمين و غروب آن در چشمه ي تيره يك تصور خام ابتدائي است كه هر انسان ناآگاه، آنرا با چشم مي بيند. اگر در يك بيابان مسطح باشيد مشاهده مي كنيد كه خورشيد در صبحگاه ازنقطه اي بسيار دور، از زمين خارج مي شود و در طول روز پهنه ي آسمان را بطور قوسي طي مي کند. در هنگام غروب مخصوصا در بيابانهاي شني عربستان، سرابي تيره مشاهده مي شود كه خورشيد بتدريج در آن فرو مي رود. اين چيزي است كه محمد و هر عرب ديگري از طلوع و غروب خورشيد مي ديدند و محمد همين توهم غلط ناآگاهانه را وارد قرآن كرده و به خدا نسبت داده است.

بهر صورت در آيات فوق شش غلط فاحش وجود دارند شامل:
اولاوثانيا: خورشيد يك محل طلوع و يك محل غروب دارد كه هردو غلط اند.
سوم: خورشيد است كه حركت مي كند واز مشرق زمين سربرمي آورد و در مغرب زمين در چشمه اي فرو مي رود و شب و روز را بوجود مي آورد كه غلط است.
چهارم: غروب خورشيد در چشمه ي تيره غلط است.
پنجم: لازمه ي ورود خورشيد در چشمه اي تيره، برخورد خورشيد با زمين است كه اينهم غلطي واضح است.
ششم: لازمه ي اينگونه طلوع و غروب اينست كه طلوع يا غروب در همه جاي زمين در يكزمان اتفاق بيفتد. چون خورشيد در يكزمان وارد چشمه ي تيره مي شود. و براي هركس در هر كجاي زمين در هنگام غروب، خورشيد وارد چشمه ي تيره مي شود نه اينكه در پس قسمتهاي ديگر زمين پنهان شده باشد. ولازمه ي اين همزماني، مسطح بودن كامل زمين است نه كروي. چون در زمين كروي، محال است كه در همه جا طلوع يا غروب در يكزماناتفاق بيفتد. پس اين آيات هم، غلط مسطح بودن زمين،كه در آيات ديگري آمده اند، را تاييد ميکند

. آيه ي ديگري كه بوضوح حركت خورشيد در روز را تأييد مي كند آيه يزير است:

- أَلَم تَرَ إِلَى ربك كَيف مد الظِّلَّ ولَو شَاء لَجعلَه ساكِنًا ثُم جعلْنَا الشَّمس علَيهِ دلِيلًا )فرقان .(45
ترجمه: آيا نديدهاى كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است و اگر مىخواست آن را ساكن قرار مىداد آنگاه خورشيد را بر آن دليل گردانيديم(45)

اين آيه مي رساند كه دليل حركت سايه، حركت خورشيد است كه تأييد مجدد حركت خورشيد است . نه زمين لازم به ذكر است كه بعضي معجزه تراشان گفته اند كه منظور از حركت خورشيد در آيات مختلف، حركت آن و كل منظومه ي شمسي در كهكشان است و اين معجزه ي بزرگي است. اما اين معجزه تراشي باطل است زيرا: اول: در قرآن و سنت كوچكترين اشاره اي به حركت در كهكشان نيست. و اصلا در قرآن و سنت مفهوم كهكشان نيز نيست چه رسد به حركت در آن.

و نمي توان با خيالبافي چيزي را به قرآن نسبت داد. قرآن صرفا بايد بر اساس خود قرآن و سنت فهم شود. دوم: در بيشتر آياتي كه صحبت از حركت خورشيد شده، بحث حركت
خورشيد همراهست با بحث روز و شب، كه مؤيد قطعي بر اينست كه
هدف محمد حركت روزانه ي خورشيد بوده است. مثلا:
- لَا الشَّمس ينبغِي لَها أَن تُدرِك الْقَمرَ ولَا اللَّيلُ سابِقُ النَّهارِ وكُلٌّ فِي فَلَكٍ يسبحونَ ﴿يس﴾40
ترجمه: نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى جويد و هر كدام در فلكي ) شناورند (40
- يولِج اللَّيلَ فِي النَّهارِ ويولِج النَّهار فِي اللَّيلِ وسخَّرَ الشَّمس والْقَمرَ كُلٌّيجرِي لِأَجلٍ مسمى)فاطر (13
ترجمه: شب را به روز درمىآورد و روز را به شب درمىآورد و خورشيد و ماه را تسخير كرده است ]كه[ هر يك تا هنگامى معين در حركتند. )(13
- خَلَقَ السماواتِ والْأَرض بِالْحقِّ يكَور اللَّيلَ علَى النَّهارِ ويكَور النَّهار علَى اللَّيلِ وسخَّرَ الشَّمس والْقَمرَ كُلٌّ يجرِي لِأَجلٍ مسمى أَلَا هو الْعزِيزُ الْغَفَّار ﴿زمر ﴾


ترجمه: آسمانها و زمين را به حق آفريد شب را به روز درمىپيچد و روز را به شب درمىپيچد و خورشيد و ماه را تسخير كرد هر كدام تا مدتى معين روانند آگاه باش كه او همان عزيز )5آمرزنده است (

سوم: آيات ذوالقرنين فوق )و احاديث آن( به صراحت مؤيد حركت خورشيد براي ايجاد شب وروز است.
چهارم: آيه ي ) 38يس و احاديث مربوط به آن( كه در عنوان بعدي بحث شده گفته كه خورشيد شبها در محلي مستقر مي شود كه اينهم تاييد صريح حركت خورشيد و پيدايش شب و روز از آن است.

به نقل از کتاب نقد قرآن ویرایش دوم-دکتر سها

هیچ نظری موجود نیست: