۳۰ شهریور، ۱۳۹۵

نقد قرآن - فصل دوم- قسمت 7

برجهاي آسمان

در ستاره شناسي قديم، دايره ي بزرگي را كه خورشيد در طول يكسال طي ميكند، به 12قسمت فرضي تقسيم كرده بودند و به آنان برجهاي دوازده گانه مي گفتند و هر برج را بر اساس صورت فلكي كه مسير از آن مي گذشت نامگذاري كرده بودند. اين برجها توسط بطلميوس در قرن دوم ميلادي نامگذاري شد. شامل: حمل )قوچ(، ثور، جوزا اسد، سرطان، ، سنبله،
ميزان، عقرب، قوس، جدي، دلو و حوت. طبعا مردم قديم اين برجها را واقعي مي پنداشتند و محمد هم آنانرا واقعي پنداشته و در آيات زير گفته
-ولَقَد جعلْنَا فِي السماء برُوجا وزينَّاها لِلنَّاظِرِينَ )حجر(16
ترجمه: بدرستيكه ما در آسمان برجهائي )بروجي( قرار داديم و آسمان را براي نگاه كنندگان زينت داديم.

-والسماء ذَاتِ الْبرُوجِ ﴿بروج ﴾1
ترجمه: سوگند به آسمان كه داراي برجهاست ) (1

اين آيه به احتمال قوي از كلام شاعر مشهور عرب جاهلي قس بن ساعده الايادي كه گفته: "وسماء ذات أبراج" گرفته شده است. واضح است كه اين آيات از يك انسان است نه از خدا، وگرنه خدا ميدانست كه اينها فرضيات غلطي هستند كه بزودي برمي افتند.


شب در جستجوي روز شتابان است

- يغْشِي اللَّيلَ النَّهار يطْلُبه حثِيثًا )اعراف (54
ترجمه: شب روز را مي پوشاند )درحاليكه( شتابان او را مي طلبد.
در واقع، روز وجود نور و شب عدم نور است نه چيزي كه چون چادر روز را بپوشاند. بنابراين پوشانده شدن روز توسط شب غلط است و همچنين نه شب روز را مي طلبد و نه روز شب را مي طلبد. بنابر اين در اين آيه دوغلط واضح وجود دارد. علت آنست كه محمد شب را يك امر وجودي مي دانسته و به آن كارهاي خاصي را نسبت داده است. ممكن است گفته شود كه اينها تشبيهات شاعرانه اند. اما خدا اگر تشبيه هم بكند تشبيه درست ميكند نه غلط.


ماه نور است.

- أَلَم تَرَوا كَيف خَلَقَ اللَّه سبع سماواتٍ طِباقًا ﴿نوح ﴾15وجعلَ الْقَمرَ فِيهِ نَّنُورا وجعلَ الشَّمس سِرَاجا ﴿نوح ﴾16
ترجمه: مگر ملاحظه نكردهايد كه چگونه خدا هفت آسمان را طبقات روي هم ) آفريده است (15و ماه را در ميان آسمانها نور قرار داد و خورشيد را چراغ قرار داد )(16

دراين دو آيه حداقل دو غلط علمي وجود دارد. اولا: ماه نور نيست  بلكه كره اي است خاكي از جنس زمين و تنها نور خورشيد را منعكس ميکند  .ثانيا: آيا ماه نور هفت آسمان است. كل منظومه ي شمسي ما ذره ي ناچيزي در كهكشان ماست و كهكشان ما يكي از صدها ميليارد كهكشان. و خورشيد ما ستاره اي متوسط از ميلياردها ستاره ي كهكشان ماست. بنابراين ماه حتي در منظومه شمسي شيء نوراني بحساب نمي آيد چه رسد به اينكه نوري باشد براي كل هستي. جالب است بدانيد كه بعضي از مؤمنان گفته اند اين آيه معجزه است؟! براي اينكار" هن" كه ضمير جمع است را به غلط به ماه كه مفرد است ارجاع داده اند و بعد چنين ترجمه كرده اند كه "خدا در ماه نور قرار داد" خوب كه چي؟ آيا بيان نور قرار داشتن در ماه كه مي تواند بصورت انعكاس يا ناشي از خودش باشد، معجزه است؟ حيوانات هم كه مي دانند در ماه نور است. ولي در واقع ضمير هن جمع است و به آسمانها بر ميگردد و معني اين مي شود كه خدا ماه را در ميان آسمانها نور قرار داد يعني ماه از جنس نور است، همانطور كه كودكان مي پندارند، كه غلطي فاحش است. اين روش روحانيون و روشنفكران ديني است كه با تغيير

معاني قرآن و به غلط معني كردن آن، سعي در فريب مردم دارند.



روز خورشيد را آشكار مي كند.
- والشَّمسِ وضُحاها ﴿الشمس ﴾1والْقَمرِ إِذَا تَلَاها ﴿الشمس ﴾2والنَّهارِ إِذَا جلَّاها ﴿الشمس ﴾3
ترجمه: سوگند به خورشيد و تابندگىاش ( )1سوگند به ماه چون در پى ]خورشيد[ رود ()2

سوگند به روز چون ]خورشيد را[ آشكار گرداند ( )3

آيا روز است كه خورشيد را آشكار مي كند؟ ١خير خورشيد است كه موجب پيدايش روز مي شود. يعني قرآن مطلب را معكوس گفته است. اينهم غلطي فاحش و كودكانه است. چون كودكان گمان مي كنند كه روز كه مي شود خورشيد آشكار مي شود و برايشان سخت است كه بفهمند كه خورشيد كه آشكار مي شود روز را پديدار مي کند.


شب خورشيد را مي پوشاند

-والشَّمسِ وضُحاها ﴿الشمس ﴾1والْقَمرِ إِذَا تَلَاها ﴿الشمس ﴾2والنَّهارِ إِذَا جلَّاها ﴿الشمس ﴾3واللَّيلِ إِذَا يغْشَاها ﴿الشمس ﴾4
ترجمه: سوگند به خورشيد و تابندگىاش ( )1سوگند به ماه چون در پى ]خورشيد[ رود ()2
سوگند به روز چون ]خورشيد را[ آشكار گرداند ( )3سوگند به شب چون آنرا )خورشيد را( بپوشاند )(4

آيا شب خورشيد را پنهان مي كند؟ خير حركت زمين است كه موجب ناپيدائي خورشيد در يكسوي زمين مي شود يا نا آشكار بودن خورشيد است كه موجب پيدايش شب مي شود. . اينهم غلطي فاحش و كودكانه است. چون كودكان گمان مي كنند كه شب است كه خورشيد را پنهان مي كند . اصولا محمد تصور غلط و كودكانه يا ابتدائي از روز و شب داشته است و براي آنان، جدا از نور، وجود مستقلي قائل بوده است. در حقيقت روز لغت ديگري براي وجود نور خورشيد است و شب نيز لغت ديگري براي عدم وجود نور خورشيد است. اينها وجود مستقلي ندارند.
سجود سايه ها

- ولِلّهِ يسجد من فِي السماواتِ والأَرضِ طَوعا وكَرْها وظِلالُهم بِالْغُدو والآصالِ )رعد .( 15

ترجمه: و هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه با سايههايشان بامدادان و شامگاهان براى خدا سجده مىكنند )(. 15

- أَو لَم يرَواْ إِلَى ما خَلَقَ اللّه مِن شَيءٍ يتَفَيأُ ظِلاَلُه عنِ الْيمِينِ والْشَّمئِلِ سجدا لِلّهِ وهم داخِرُونَ )نحل (48
ترجمه: آيا به چيزهايى كه خدا آفريده است ننگريستهاند كه ]چگونه[ سايههايشان از راست و از چپ میگردد و براى خدا در حال فروتنى سر برخاك میسايند )(. 48

در اين آيات دو غلط واضح وجود دارد. اولا سايه امري عدمي است و سجود آن بي معني است. مثل اينست كه بگوئيد صفر فلان كار رامی كند

عدم فهم اين موضوع فلسفي توسط اعراب بدوي 1400سال پيش طبيعي است و همين امر مؤيد اينست كه اين آيات ساخته ي محمد است نه خدا. اشكال دوم اينست كه در آيه ي 15رعد گفته سايه هاي آنچه در زمين و آسمانست در صبح و عصر سجده ميكنند . يعني تمام آنچه در
آسمانها و زمينند داراي سايه اند. آيا خورشيد سايه دارد. آيا كهكشانها سايه دارند. آيا ملائك )طبق نظر قرآن( سايه دارند. سايه فقط در مورد سياراتي كه دور خورشيدي بگردند معني دارد و بس. اين مطلب بازهم نگاه كوته بينانه ي محمد را به جهان نشان مي دهد كه از محيط عقب افتاده ي خودش گرفته است.


خلقت شب

- وهو الَّذِي خَلَقَ اللَّيلَ والنَّهار) انبياء .(33
ترجمه: و او كسي است كه شب و روز را خلق كرد. اشتباهي كه در اين آيه وجود دارد اينست كه خلقت را به شب نسبت داده است. شب عدم نور است و عليت و ايجاد به امر عدمي تعلق
نمي گيرد. مثل اينست كه بگوئيد خدا هيچ را خلق كرد كه غلط است. افسانه هاي باستاني يوناني نيز خلقت شب مطرح شده است.١
- تُولِج اللَّيلَ فِي الْنَّهارِ وتُولِج النَّهار فِي اللَّيلِ)آل عمران (27
ترجمه: )اي خدا( شب را در روز داخل مي كني و روز را در شب داخل مي كني.

شبيه آيه ي فوق چندين بار در قرآن تكرار شده است. همان اشكال قبل اينجا هم وجود دارد. شب )عدم نور( چيزي نيست كه با نور مخلوط شود. به تعبير دقيقتر عدم چيزي نيست كه آنرا با وجود مخلوط كني. مثلا در هنگام تاريك و روشن صبحگاه، واقعيت اينست كه ميزان نور )وجود( كم است نه اينكه مقداري تاريكي را با نور مخلوط كرده باشيم.
- يكَور اللَّيلَ علَى النَّهارِ ويكَور النَّهار علَى اللَّيلِ )زمر (5

ترجمه: شب را به روز درمىپيچد و روز را به شب درمىپيچد همان غلط قبلي اينجا هم تكرار شده است. شب چيزي نيست كه نور را در خود بپيچد و پيچيدن شب به روز هم بي معني است.
-وجعلْنَا اللَّيلَ والنَّهار آيتَينِ فَمحونَا آيةَ اللَّيلِ وجعلْنَا آيةَ النَّهارِ مبصِرَةً )اسراء (12

ترجمه: و شب و روز را دو نشانه ي خدا قرار داديم نشانه شب را محو كرديم و نشانه روز را روشنى بخش گردانيديم.
همان اشتباه تكرار شده است. چون تاريكي امر عدمي است نمي تواند آيه يا نشانه ي علت يا خالق باشد.اينگونه آيات كه شب را امر وجودي گرفته اند در قرآن مكرر آمده‌اند. البته انتظار نمي رود فردي در عربستان زمان محمد اين مطلب فلسفي را بفهمد. طبعا محمد هم متوجه اين خطاي تكراري اش نشده است. اما خدا غير ممكن است نفهمد. بنابراين اينها گفته هاي محمدند نه خدا.

شهاب سنگ تيري است كه به سوي شيطان و جن پرتاب مي شود.

در اين آيات گفته شده كه ستارگان غير از زينت، براي حفاظت آسمان بالا از شياطين نيز هستند. و شيطاني كه گوش دهد با شهاب سنگ ثاقب هدف قرار مي گيرد.

-صافات : 10-6إِنَّا زينَّا السماء الدنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ ( )6وحِفْظًا من كُلِّ شَيطَانٍ مارد ) ( 7لَا يسمعونَ إِلَى الْملَإِ الْأَعلَى ويقْذَفُونَ مِن كُلِّ جانِبٍ ( )8دحورا ولَهم عذَاب واصِب ( )9 إِلَّا منْ خَطِف الْخَطْفَةَ فَأَتْبعه شِهاب ثَاقِب(10)

ترجمه: ما آسمان اين دنيا را به زيور ستارگان )6آراستيم ( و تا آن را از هر شيطان سركشى حفظ كنيم ) ( 7آنها نمىتوانند به عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سوى هدف قرار مي گيرند ) (8با شدت به دور رانده مىشوند و برايشان عذابى دايم است ( )9مگر كسى كه استراق سمع كند كه شهابى ثاقب )شكافنده( از پى او مىتازد )(. 10

در اين آيه نيز به صراحت گفته كه ستارگان تيرهائي براي شياطينند

- ولَقَد زينَّا السماء الدنْيا بِمصابِيح وجعلْنَاها رجوما لِّلشَّياطِينِ وأَعتَدنَا لَهم عذَاب السعِيرِ) ملك ( 5
ترجمه: و در حقيقت آسمان دنيا را با چراغهايى زينت داديم و آنها را تيرهائي براي شياطين قرار داديم و براى آنها عذاب آتش فروزان آماده كردهايم .()5

و درآيات زير نيز ستارگان را شهاب ثاقب مي داند.

- : 1طارق - : 3والسماء والطَّارِقِ ( )1وما أَدراك ما الطَّارِقُ ( )2النَّجم الثَّاقِب.( )3
ترجمه: قسم به اسمان و قسم به طارق )كوبنده( و تو چه داني كه كوبنده چيست. ستاره ي ثاقب است.در تفسيراين آيات در حديث صحيحي آمده است:

- عن بن عباس قال بينما رسول االله جالس في نفر من أصحابه إذ رمي بنجم فاستنار فقال رسول االله ما كنتم تقولون لمثل هذا في الجاهلية إذا رأيتموه قالوا كنا نقول يموت عظيم أو يولد عظيم فقال رسول االله فإنه لا يرمى به لموت أحد ولا لحياته ولكن ربنا عز وجل إذا قضى أمرا سبح له حملة العرش ثم سبح أهل السماء الذين يلونهم ثم الذين يلونهم حتى يبلغ التسبيح إلى هذه السماء ثم سأل أهل السماء السادسة أهل السماء السابعة ماذا قال ربكم قال فيخبرونهم ثم يستخبر أهل كل سماء حتى يبلغ الخبر أهل السماء الدنيا ويختطف الشياطين السمع فيرمون فيقذفونها إلى أوليائهم ... قال أبو عيسى هذا حديث حسن صحيح )سنن ترمذي / 362 5وتفسير طبري

(37/23

ترجمه: هنگاميكه پيامبر در جمعي از اصحابش نشسته بود ستاره اي پرتاب شد و نور ايجاد كرد. پيامبر گفت در جاهليت وقتي چنين چيزي را مي ديديد در مورد آن چه مي گفتيد؟ گفتند ما مي گفتيم كه فرد بزرگي مي ميرد يا بدنيا مي آيد. پيامبر گفت براي مرگ و حيات كسي پرتاب نمي شود و لكن پروردگار هر گاه تصميم به كاري مي گيرد )قضي امرا( حمل كنندگان عرش او را تسبيح مي گويند سپس اهل آسمان مجاور آنان تسبيح مي گويند تا تسبيح به اين  آسمان ) آسمان دنيا( مي رسد. سپس اهل آسمان ششم از اهل آسمان هفتم مي پرسند خداي شما چه گفت؟ پس به آنان خبر مي دهند. سپس اهل هر آسمان از خبر مي پرسند تا خبر به اهل آسمان دنيا
مي رسد و شياطين استراق سمع مي كنند پس به سوي آنان پرتاب مي شوند و اوليائشان مورد هدف قرار مي گيرند.

حديث فوق هم مطالب آيات را تكرار ميکند . در مجموع در آيات فوق دو غلط فاحش وجود دارد. اول اينكه ستارگان را همان شهابهاي ثاقب دانسته است. و دوم اينكه گفته اين شهابهاي ثاقب تيرهائي هستند كه در هنگام گوش دادن شياطين )يا جن 9در آيه ي ( سوره ي جن بسوي
شياطين پرتاب مي شوند. اما امروزه ما مي دانيم كه ستارگان كرات آسماني فروزاني شبيه خورشيد هستند كه با سوخت هسته اي حرارت و نور توليد مي كنند و ربطي به شهاب ثاقب ندارند. و آنچه ما بعنوان شهاب ثاقب مي بينيم خرده هاي سنگ ناشي از انفجارهاي ستارگانند كه در فضا پراكنده اند و هنگاميكه زمين در مسير حركتش در معرض اين قطعات سنگ قرار مي گيرد، برخورد سنگها با جو زمين موجب سوختن آنان و ايجاد نور مي شود. زمان و موقعيت  برخورد جو با اين قطعات نيز قابل محاسبه و پيش بيني است. بنابراين نه ستارگان شهابند و نه شهاب براي زدن شيطان پرتاب مي شود.

جالب است بدانيد كه اين باور خرافي در دوره ي جاهليت در نزد اهل كهانت عربستان هم وجود داشته است. بطور خلاصه يكي از اصحاب محمد مي گويد روزي در حضور پيامبر از كهانت صحبت شد. من گفتم به پدر و مادرم سوگند من اولين كسي هستم كه در مورد حفاظت و حراست آسمان از شنيدن شياطين آگاه شدم. سپس از قول كاهني بنام خطر بن مالك نقل مي كند كه گفته است شهاب سنگها براي دور كردن شياطين پرتاب مي شوند.١



كوهها زمين را از لرزش باز مي دارند

- وجعلْنَا فِي الْأَرضِ رواسِي أَن تَمِيد بِهِم) انبياء .(31
ترجمه: و در زمين كوههايى استوار نهاديم تا مبادا ]زمين[ آنان =]مردم[ را بجنباند )(31
در آيات ديگري )لقمان ،10نحل 15و انبياء (31همين جمله تكرار شده است. اين مفهوم به احتمال قوي از قس بن ساعده الايادي شاعر عرب جاهلي اخذ شده است كه گفته "وجبال مرساة"   در آيات كوهها ميخ قلمداد شده اند كه طبعا از لرزش زمين جلوگيری مي كنند:
-والْجِبالَ أَوتَادا ﴿7نبأ﴾.
ترجمه: و كوهها را ميخهائي قرار داديم.
عين آيه ي فوق در شعر شاعر قديم جاهلي كعب بن لؤي ٣آمده است و نشان مي دهد كه محمد اين جمله را از شعر وي اقتباس كرده است. همچنين نشان مي دهد كه مفهوم ميخ بودن كوهها از قبل از محمد در محيط عربستان شايع بوده است.اما هر دو آيه ي فوق غلطند. اولا: كوهها مثل ميخ نيستند كه ريشه اي فروكوفته در پوسته ي زمين داشته باشند برعكس كوهها قشر زمينند  كه برآمده شده اند يعني درست عكس ميخ. ثانيا: فرورفتگيها و كوهها نتيجه ي حركات زمين هستند و نقشي در تثبيت ندارند و بر عكس هر جا كوه است خطر زلزله بيشتر است. اين مبحث در زمين شناسي تحت عنوان plate tectonocمورد بحث واقع مي شود. پوسته ي زمين از قطعات بزرگ مجزا ساخته شده اند كه در حال حركتند.

درمحل تماس اين پوسته ها زمين لرزه، آتش فشان و كوه بوجود مي آيند. بنابراين كوه نمود بي ثباتي زمين است نه تثبيت كننده ي زمين.

نصب كوهها

- وإِلَى الْجِبالِ كَيف نُصِبت) غاشيه(19
ترجمه: و به كوهها )نمي نگرند( كه چگونه نصب شده اند)(19

آيا كوهها اشياء جدائي از پوسته ي زمين بوده اند كه خدا آنانرا در زمين فروكرده و نصب كرده است؟ خير. كوهها چين خوردگي پوسته ي زمينند نه چيزهائي مجزا.

خدا از كوههاي آسمان تگرگ نازل مي كند

- وينَزِّلُ مِنَ السماء مِن جِبالٍ فِيها مِن برَدٍ )نور (43
ترجمه: خدا از كوههاي آسمان تگرگ نازل مي كند
ظاهرا چون تگرگ مثل سنگ جامد است محمد گمان مي كرده در آسمان هم كوههايي از يخ وجود دارند كه تگرگها مثل سنگريزه ها از آنها جدا مي شوند و به زمين مي ريزند. واقعا خطاي به اين فاحشي حيرت انگيز است.


عدم التقاط آب شور و شيرين دريا

- وهو الَّذِي مرَج الْبحرَينِ هذَا عذْب فُرَات وهذَا مِلْح أُجاج وجعلَ بينَهما برْزخًا وحِجرًا محجورا )فرقان (53
ترجمه: و اوست كسى كه دو دريا با هم مخلوط كرد اين يكى شيرين گوارا و آن يكى شور تلخ است و ميان آن دو مانع و حريمى استوار قرار داد )(53
-الرحمن : مرَج الْبحرَينِ يلْتَقِيان ) (19بينَهما برْزخٌ لَّا يبغِيانِ ) (20فَبِأَي آلَاء ربكُما تُكَذِّبانِ ﴿ ﴾21يخْرُج مِنْهما اللُّؤْلُؤُ والْمرْجانُ ﴿﴾

ترجمه: دو دريا را مخلوط كرد و با هم برخورد مي كنند ) (19ميان آن دو حد فاصلى است كه به هم تجاوز نمىكنند ) (20پس كدام يك از نعمتهاى پروردگارتان را منكريد) (21از هر دو مرواريد و مرجان خارج مي شود)(22

در آيات فوق ادعا شده است كه دو درياي شيرين و شور وجود دارند كه به هم متصلند ولي آبشان مخلوط نمي شود يكي هميشه شيرين و ديگري هميشه شور است و از هر دو دريا لؤلؤ و مرجان صيد مي شود. هر سه نكته ي مذكور غلطند. اولا در جهان درياي شيرين وجود ندارد. ثانيا: ممكن است گفته شود منظور محمد تماس آب رودخانه هاي شيرين با درياست. در اينصورت هم  دو خطا وجود دارد. يكي اينكه رودخانه كه دريانيست. و دوم اينكه آب شيرين و شور بتدريج با هم كاملا مخلوط مي شوند و اين ادعا كه با هم مخلوط نمي شوند غلط است. ثالثا: در آب شيرين لؤلؤ و مرجان وجود ندارد كه صيد شود. به احتمال بسيار قوي محمد از دريانوردان شنيده بوده است كه در محل الحاق رود به دريا آبهاي شيرين و شور در مجاور همند. محمد اين مطلب را درست درك نكرده و به اين صورت غلط در قرآن آورده است و
به خدا نسبت داده است.


فكركردن توسط قلب در سينه

- أَفَلَم يسِيرُوا فِي الْأَرضِ فَتَكُونَ لَهم قُلُوب يعقِلُونَ بِها أَو آذَانٌ يسمعونَ بِها فَإِنَّها لَا تَعمى الْأَبصار ولَكِن تَعمى الْقُلُوب الَّتِي فِي الصدورِ )حج .(46

ترجمه: آيا در زمين گردش نكردهاند تا دلهايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند در حقيقت چشمها كور نيست ليكن دلهايى كه در سينههاست كور است )(46

- وإِنَّ ربك لَيعلَم ما تُكِنُّ صدورهم ) وما يعلِنُونَ نمل(. 74

ترجمه: و در حقيقت پروردگار تو آنچه را در سينههايشان نهفته و آنچه را آشكار مىدارند نيك مىداند )( 74

- يعلَم ما فِي السماواتِ والْأَرضِ ويعلَم ما تُسِرُّونَ وما تُعلِنُونَ واللَّه علِيم بِذَاتِ الصدورِ ﴿تغابن﴾4

ترجمه: آنچه را كه در آسمانها و زمين است مىداند و آنچه را كه پنهان مى كنيد و آنچه را كه آشكار مى‌داريد مى‌داند و خدا به ذات سينه هاداناست .()4
در آيات فوق و بسياري آيات ديگر قرآن و همچنين در سنت،تفكر، ايمان، احساس و امثالهم به قلب درون سينه نسبت داده شده است كه غلطي فاحش است. مثلا خليفه ي چهارم علي مي گويد " -به رگهاي دروني انسان پاره گوشتي آويخته كه شگرف ترين اعضاي دروني اوست و آن قلب است كه چيزهايي از حكمت و چيزهايي ضد آن در او وجود دارد")نهج البلاغه حكمت .(105در هيچ جائي در قرآن و سنت حتي اشاره اي به مغز بعنوان محل ادراك نشده است.
اين خطا در گذشته ي تاريخ بشري و در تمام ملل شايع بوده است در گذشته بشر نمي دانست كه مغز درون جمجمه چكاره است و تمامي درك و احساس را به قلب نسبت مي داد در حاليكه قلب يك پمپ ساده ي عضلاني است. محمد هم اين غلط را از محيطش گرفته و به اسم خدا وارد قرآن كرده است. و اين دليل قطعي است بر اينكه قرآن ساخته ي محمد است.

زنده كردن زمين بعد از مرگ

در آيات متعدي در قرآن آمده است كه خدا زمين مرده )زمين در زمستان( را در بهار زنده مي كند )گياه و موجودات زنده ي ديگر ايجاد مي كند. مثلا:

- واللَّه الَّذِي أَرسلَ الرِّياح فَتُثِيرُ سحابا فَسقْنَاه إِلَى بلَدٍ ميتٍ فَأَحيينَا بِهِ الْأَرض بعد موتِها كَذَلِك النُّشُور) فاطر (9

ترجمه: و خدا همان كسى است كه بادها را روانه مىكند پس ]بادها[ ابرى را برمىانگيزند و ]ما[ آن را به سوى سرزمينى مرده رانديم و آن زمين را بدان ]وسيله[ پس از مرگش زندگى بخشيديم رستاخيز ]نيز[ چنين است( )9

- يخْرِج الْحي مِنَ الْميتِ ويخْرِج الْميت مِنَ الْحي ويحيِي الْأَرض بعد موتِها وكَذَلِك تُخْرَجونَ )روم (19

ترجمه: )خدا( زنده را از مرده بيرون مىآورد و مرده را از زنده بيرون مى‌آورد و زمين را بعد از مرگش زنده مىسازد و بدين گونه ]از گورها[بيرون آورده مى‌شويد.

در صورتيكه ما ميدانيم در زمستان تخم گياهان و حشرات وجود دارند و زنده اند و در بهار در شرائط مناسب رشد مي‌کنند . در واقع گياه وحيوان از خاك مرده بوجود نمي آيند. اين خطاي محمد نشان مي دهد كه محمد نمي دانسته كه مثلا دانه ي گندم زنده است. و اين دلالت دارد كه اين كلام از محمد است نه از خدا.
آيا همه موجودات زوجند؟

- ومِن كُلِّ شَيءٍ خَلَقْنَا زوجينِ لَعلَّكُم تَذَكَّرُونَ ﴿ذاريات ﴾49
ترجمه: و از هر چيزى دو زوج آفريديم شا دي شما عبرت گيريد )(49
آيه ي فوق مي گويد كه هرچيزي در جهان بصورت زوج وجود دارد كه غلطي فاحش است. آيا فوتون زوج است؟ آيا زمين زوج است؟ ايا ماه زوج است؟ آيا خورشيد زوج است؟ حتي در بسياري از موجودات زنده ساده از نظر تكاملي زوجيت وجود ندارد. باكتريها و ويروسها كه بيشترين و گسترده ترين موجودات زنده در كره ي زمين هستند زوج نيستند. اين درك غلط از يك انسان معمولي در زمان محمد تا حدودي قابل پذيرش است چون موجودات زنده ي بزرگي كه با آنان سر و كار داشت زوج بودند و اطلاعي هم از موجودات ديگر مخصوصا ميكروبها نداشتند. محمد هم اين درك غلط خود را وارد قرآن كرده است. منتهي محمد اين غلط را بدتر
كرده است چون زوجيت را به همه ي موجودات )جاندار و بي جان( نسبت داده است.

اشكال د ايگر آي اين يه نست كه چه ربط بي ي ين زوج ت و عبرت گرفتن وجود دارد؟ آيا اگر موجوداتي زوج نباشند نمي توان در مورد آنان اند ديشي و عبرت گرفت؟
آيا زمان مرگ هركس از قبل بطور قطعي تعيين شده است؟

در قرآن و سنت گفته شده كه زمان مرگ افراد از قبل تعيين شده و قطعي و لايتغير است. مثلا:
- ولَن يؤَخِّرَ اللَّه نَفْسا إِذَا جاء أَجلُها واللَّه خَبِيرٌ بِما تَعملُونَ ﴿منافقون﴾11
ترجمه: وهر كس مرگش فرا رسد هرگز خدا به تاخير نمىافكند و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است ) ( 11

- هو الَّذِي خَلَقَكُم من طِينٍ ثُم قَضَى أَجلاً وأَجلٌ مسمى عِنده﴿ انعام﴾2

ترجمه: اوست كسى كه شما را از گل آفريد آنگاه مدتى را ]براى شما عمر[ مقرر داشت ومرگ حتمى نزد اوست ( )2
-وما كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَموت إِلاَّ بِإِذْنِ االله كِتَابا مؤَجلا)آل عمران (145
ترجمه: و هيچ نفسى جز به فرمان خدا نميرد، سرنوشتى است معين)(145
- يقُولُونَ لَو كَانَ لَنَا مِنَ الأَمرِ شَيء ما قُتِلْنَا هاهنَا قُل لَّو كُنتُم فِي بيوتِكُم لَبرَز الَّذِينَ كُتِب علَيهِم الْقَتْلُ إِلَى مضَاجِعِهِم) آل عمران (154
ترجمه: مىگفتند اگر ما را در اين كار سهمي ] بود و وعده پيامبر واقعيت داشت[ در اينجا )جنگ( كشته نمىشديم بگو اگر شما در خانههاى خود هم بوديد كسانى كه كشته شدن بر آنان نوشته شده قطعا به سوى قتلگاههاى خويش مىرفتند.

اين ادعاي غلطي است و با بديهيات دانش امروز نمي سازد. قطعا تغذيه مناسب، بهداشت و درمان در افزايش طول عمر مؤثرند و بهمين دلائل است كه متوسط طول عمر بشر با پيدايش دانش جديد افزايش يافته است. اگر مرگ زمان قطعي و از قبل تعيين شده اي داشت بشر نيازي به مداوا و رعايت بهداشت نمي ديد.اگر بيمار مداوا شود در بسياري موارد زنده مي ماند و عمر بيشتري خواهد داشت. و بهمين دليل است كه مردم بدنبال بيماري بسوي درمان مي روند و از خطرها مي گريزند و در حفظ جان خويش تلاش مي كنند.

آيا در جهان نقص وجود ندارد؟

- الَّذِي خَلَقَ سبع سماواتٍ طِباقًا ما تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحمنِ مِن تَفَاوتٍ فَارجِعِ الْبصرَ هلْ تَرَى مِن فُطُورٍ ﴿ملك ﴾3ثُم ارجِعِ الْبصرَ كَرَّتَينِ ينقَلِب إِلَيك الْبصرُ خَاسِأً وهو حسِيرٌ ﴿ملك ﴾4
ترجمه: همان )خدائي( كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد در آفرينش آن ]خداى[ بخشايشگر هيچ گونه تفاوتى نمى‌بينى بازبنگر آيا نقصانى مى‌بينى.

 در آيات فوق آمده است كه در جهان هيچگونه اختلاف و عيب و نقصاني نيست. مؤمنين چون معتقدند كه كليه ي اجزاء جهان توسط خالق عاقل عالم حكيمي ساخته شده اند بنابراين نمي توانند قبول كنند كه در جهان عيب و نقصي وجود داشته باشد چون نقص با علم و حكمت خدا

ناسازگار است. و تا آنجا پيش رفته اند كه مي گويند ساخت جهاني بهتر از اين اصلا امكانپذير نيست. اما واقعيت ملموس قابل فهم براي همگان اينست كه جهان پر از زيبائي و كمال و هماهنگي و همچنين پر ازاختلاف و تفاوت و نقصان است. آيا سنگها و مواد سرگردان در فضاي بيكران وجود ندارند؟ آيا برخورد سياره ها باهم و فروپاشي سيارات و ستارگان وجو
ندارد؟ آيا آسيبهاي حياتي توسط اشعه ي ماوراء بنفش خورشيد ايجاد نمي شود؟ آيا حيات موجودات در معرض خطاهاي ژنتيكي نيست؟ آيا منابعراديواكتيو و مواد شيميائي و اشعه هاي مختلف موجب جهشهاي ژنتيكي مرگبار يا نقصان آور در موجودات زنده نمي شوند؟ آيا زلزله و سيل و طوفان و انواع ويروسها و باكتريهاي بيماريزا وجود ندارند؟ و هزاران نمونه
ي ديگر. بنابراين، آيات فوق محتوي يكي از بديهي ترين خطاهاي علمي قرآنند.


 آيا آب از سنگ بيرون مي آيد؟

در آيه ي زير سنگ را با قلب يهود مقايسه كرده و گفته قلب شما از سنگ هم سختتر است چون از دل سنگ آب بيرون مي زند.
- ثُم قَست قُلُوبكُم من بعدِ ذَلِك فَهِي كَالْحِجارةِ أَو أَشَد قَسوةً وإِنَّ مِنَ الْحِجارةِ لَما يتَفَجرُ مِنْه الأَنْهار وإِنَّ مِنْها لَما يشَّقَّقُ فَيخْرُج مِنْه الْماء وإِنَّ مِنْها لَما يهبِطُ مِنْ خَشْيةِ اللّهِ وما اللّه بِغَافِلٍ عما تَعملُونَ ﴿بقره ﴾

ترجمه: سپس دلهاى شما بعد از اين سخت گرديد همانند سنگ يا سختتر از آن چرا كه از برخى سنگها جويهايى بيرون مىزند و پارهاى از آنهامىشكافد و آب از آن خارج مىشود و برخى از آنها از بيم خدا فرومى‌ريزد و خدا از آنچه مىكنيد غافل نيست )(74

واضح است كه از سنگ آب توليد نمي شود و آب از بين شكافهاي سنگ عبور مي كند و خارج مي شود. بنابراين، هم اين مثل غلط است و هم تصور اينكه واقعا سنگ آب دارد غلط است.


لمس جن يا شيطان

-الَّذِينَ يأْكُلُونَ الرِّبا لاَ يقُومونَ إِلاَّ كَما يقُوم الَّذِي يتَخَبطُه الشَّيطَانُ مِنَ الْمس)..بقره (275
ترجمه: كسانى كه ربا مىخورند، برنمىخيزند مگر مانند برخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس، او را ديوانه كرده . است .. )(275

قدما وحتي بعضي قبائل عقب افتاده امروز بر اين باورند كه بيماريها مخصوصا بيماريهاي رواني در اثر تماس يا وارد شدن جن و شيطان به بدن فرد ايجاد مي شود. محمد اين خرافه را وارد قرآن كرده است.

ادامه دارد...
به نقل از کتاب نقد قرآن ویرایش دوم-دکتر سها  

هیچ نظری موجود نیست: