۱۶ آذر، ۱۳۹۵

نقد قرآن - فصل 3 ناسخ ومنسوخ- قسمت 2


نسخ آزادي عقيده

در مورد نبودن آزادي عقيده در اسلام، بطور مبسوط در كتاب "نقداحكام حقوقي، سياسي و اقتصادي اسلام" بحث كرده ام. و خلاصه اي هم در فصل ١۴اين كتاب آمده است. چكيده ي مطلب اينست كه تا زمانيكه محمد در مكه بود و قدرت نداشت طبعا نمي توانست مردم را به زورمسلمان كند و آياتي نازل كرد كه بيانگر قبول آزادي عقيده بود. صريحترين آيات عبارتند از:

- لا اكراه في الدين )بقره (256
يعني: اكراه و اجبار در دين نيست.

- ولَو شَاء ربك لآمنَ من فِي الأَرضِ كُلُّهم جمِيعا أَفَأَنت تُكْرِه النَّاس حتَّى

يكُونُواْ مؤْمِنِينَ )يونس(99
ترجمه: و اگر پروردگار تو میخواست قطعا هر كه در زمين است همه آنها يكسر ايمان میآوردند پس آيا تو مردم را مجبور میكنى كه ايمان بياورند.

در اين آيه از امكان اجبار مردم به ايمان بصورت تعجب ياد شده كه مفهومش اينست كه بديهي است كه نمي توان مردم را به ايمان مجبور كرد. پس از اينكه محمد در مدينه قدرت بدست آورد و توانست بزور شمشير مردم را مجبور به قبول اسلام كند آزادي عقيده را با نازل كردن

آيات جهاد )مخصوصا آيات جهاد سوره ي توبه( نسخ كرد.مثل:

- فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم )توبه (5
يعني هر كجا مشركين را يافتيد آنانرا بكشيد.

به اين آيه، آيه ي سيف )شمشير( مي گويند. البته آيات فراوان ديگري نيز مخصوصا در سوره ي توبه وجود دارد كه حكم كشتار غير مسلمانان را بسط مي دهند. دستور جهاد براي مسلمان كردن مردم، دهها آيه ي قرآن را نسخ كرده است، از جمله كليه ي آياتي را كه دستور به خوش رفتاري، اعراض، بخشش و رها گذاشتن مشركين و اهل كتاب داده اند را نسخ كرده است. طبق اين آيات هيچ انسان كافري حق زنده بودن ندارد يا بايد كشته شود و يا مسلمان شود. و اهل كتاب نيز يا بايد كشته شوند و يا مسلمان شوند و يا با ذلت در زير سلطه حكومت اسلامي زندگي كنند و به مسلمانان جزيه دهند.
در اين نسخ حداقل دو اشكال اساسي وجود دارد. اولا محال است خدا آزادي عقيده را لغو كند چون شنيدن عقائد مختلف و انديشيدن در مورد آنان و قبول يا رد آنان، جزو ذات انسان است و حذف واقعي آن امكان ندارد. جالب است كه در آيه ) 99يونس فوق( عدم امكان اجبار به ايمان توسط قرآن پذيرفته شده است و سپس آنرا لغو كرده است. اين تناقض آشكار ديگري در قرآن است در يكجا اجبار به ايمان را غيرممكن مي داند و در جاي ديگر به اجبار مردم به ايمان دستور مي دهد. و اين شاهد روشني بر اينست كه قرآن ساخته ي محمد است نه خدا. ثانيا بفرض محال كه خدا آزادي عقيده را قبول نداشت لازم نبود در ابتدا آيات آزادي عقيده را نازل كند و سپس مجبور به تغيير آنان شود. عدم نزول "لا اكراه في الدين" و "افانت تكره الناس"  كافي بود كه نياز به اين نسخ را برطرف كند. بنابر اين، اين نسخ كار محمد بوده نه خدا.

نسخ آياتي كه وظيفه ي محمد را فقط ابلاغ مي دانند.

در آيات زيادي از قرآن آمده است كه وظيفه ي محمد فقط ابلاغ پيام است مثلا:

- قُلْ أَطِيعوا اللَّه وأَطِيعوا الرَّسولَ فَإِن تَولَّوا فَإِنَّما علَيهِ ما حملَ وعلَيكُم ماحملْتُم وإِن تُطِيعوه تَهتَدوا وما علَى الرَّسولِ إِلَّا الْبلَاغُ الْمبِينُ )نور (54
ترجمه: بگو خدا و پيامبر را اطاعت كنيد پس اگر پشت نموديد ]بدانيد كه[ بر عهده اوست آنچه تكليف شده و بر عهده شماست آنچه موظف هستيد و اگر اطاعتش كنيد راه خواهيد يافت و بر فرستاده ]خدا[ جز ابلاغ آشكار نيست )(54

اين دسته آيات توسط آيات جهاد )كه محمد و مسلمانان را مامور جنگ با كفار مي كنند تا كفار مسلمان شوند( نسخ شده اند، مثلا:

- يا أَيها النَّبِي جاهِدِ الْكُفَّار والْمنَافِقِينَ واغْلُظْ علَيهِم)... توبه (73
ترجمه: اى پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت بگير )..(73

يعني محمد بايد به زور مردم را مسلمان كند. اين نسخ نيز قابل اجتناب بوده است. فقط كافي بود كلمه  الا )فقط( در آيات بلاغ نبود و يا اينكه گفته مي شد كه اكنون كه قدرت نداري وظيفه ات ابلاغ است. اگر اين نسخ كار خدا بود خدا از ابتدا مي دانست كه وظيفه ي محمد فراتر از ابلاغ است بنابراين در آيات دسته ي اول، وظيفه ي محمد را منحصر در ابلاغ نمي كرد. بنابراين، اين نسخ نيز كار محمد است و ناشي از ناآگاهي وي به آينده. در ابتدا كه قدرت نداشت وظيفه ي خود را فقط ابلاغ مي دانست و وقتي قدرت گرفت و متوجه شد كه ميتواند با شمشير مردم را مسلمان كند جنگ را نيز وظيفه ي خود قلمداد كرد.

نسخ دادن صدقه قبل از گفتگو با محمد

- مجادله :13-12يا أَيها الَّذِينَ آمنُوا إِذَا نَاجيتُم الرَّسولَ فَقَدموا بينَ يدي نَجواكُم صدقَةً ذَلِك خَيرٌ لَّكُم وأَطْهرُ فَإِن لَّم تَجِدوا فَإِنَّ اللَّه غَفُوررحِيم ) (12أَأَشْفَقْتُم أَن تُقَدموا بينَ يدي نَجواكُم صدقَاتٍ فَإِذْ لَم تَفْعلُوا وتَاب اللَّه علَيكُم فَأَقِيموا الصلَاةَ وآتُوا الزَّكَاةَ وأَطِيعوا اللَّه ورسولَه واللَّه خَبِيرٌ بِما تَعملُونَ

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد هرگاه با پيامبر نجوا مىكنيد پيش ازنجوا صدقه‌ها تقديم بداريد اين ]كار[ براى شما بهتر و پاكيزهتر است و اگرچيزى نيافتيد بدانيد كه خدا آمرزنده مهربان است ) (12آيا ترسيديد كه پيش از نجوا صدقههايى تقديم داريد و چون نكرديد و خدا ]هم[ بر شما بخشود پس نماز را برپا داريد و زكات را بدهيد و از خدا و پيامبر او فرمان بريد و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است )(13

در آيه ي 12امر به دادن صدقه قبل از گفتگوي خصوصي با محمد صادرشده و بعد در آيه ي 13اين حكم نسخ شده است. جالب است بدانيد كه حكم دادن صدقه قبل از آنكه اجرا شود نسخ شد. اين آيات نشان مي دهد كه اين حكم و نسخ آن كار فردي ناآگاه است يعني محمد نه خدا. اولا دادن ماليات براي صحبت كردن با محمد، عملي ظالمانه و غير اخلاقي است. مسئولين سياسي و فرهنگي بايد در اختيار مردم باشند نه اينكه با وضع ماليات مردم را برانند و محمد هم رهبر سياسي بود و هم رهبر مذهبي. ثانيا محمد اين حكم را وضع كرد و در ابتدا نمي -دانست كه مردم زير بار اين ماليات نمي روند. قبل از اجرا متوجه شد كه حكمي غير قابل اجراست و زير بار نرفتن مردم هم موجب وهن خودش مي شود، بنابر اين حكم را لغو كرد. در صورتيكه اگر از خدا بود اصلا چنين حكمي را وضع نمي كرد چون از عواقب آن اطلاع داشت. در اين نسخ بهانه ي لزوم تدريجي بودن حكم هم، براي توجيه نسخ، بكار نمي آيد.
نسخ لزوم عدالت كامل بين همسران

در آيه ي 3نساء جواز گرفتن چهار همسر دائم براي مردان صادر شده ولي اين جواز مشروط به عدالت بين همسران است. آيه اينست:

فَانكِحواْ ما طَاب لَكُم منَ النِّساء مثْنَى وثُلاَثَ ورباع فَإِنْ خِفْتُم أَلاَّ تَعدِلُواْ فَواحِدةً أَو ما ملَكَت أَيمانُكُم ذَلِك أَدنَى أَلاَّ تَعولُواْ )نساء (3
ترجمه: هر چه از زنان كه شما را پسند افتاد دو تا و سه تا و چهار تا به همسري بگيريد پس اگر بيم داريد كه به عدالت رفتار نكنيد به يك يا به آنچه مالك شده ايد )كنيزان( ]اكتفا كنيد[ اين نزديكتر است تا به ستم گراييد ()3
سپس در آيه ي 129نساء محمد شرط عدالت را نسخ كرد. آيه اينست:


لَن تَستَطِيعواْ أَن تَعدِلُواْ بينَ النِّساء ولَو حرَصتُم فَلاَ تَمِيلُواْ كُلَّ الْميلِا فَتَذَروها كَالْمعلَّقَةِ وإِن تُصلِحواْ وتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّه كَانَ غَفُورا رحِيم )نساء (129

ترجمه: و شما هرگز نمیتوانيد ميان زنان عدالت كنيد ] هر چند بر عدالت[حريص باشيد پس به يك طرف يكسره تمايل نورزيد تا آن ]زن ديگر[ را سرگشته =]بلا تكليف[ رها كنيد و اگر سازش نماييد و پرهيزگارى كنيد یقينا خدا آمرزنده مهربان است )( 129

در ) آيه ي ناسخ (129گفته كه ايجاد عدالت بين همسران غيرممكن است. يعني شرط گذاشته شده در آيه ي 3شرط محال بوده است به تعبير ديگر چون عدالت بين زنان امكانپذير نيست پس صدور جواز چند همسري هم بي معني است. بنابر اين امكان ندارد كه اين آيه از خدا باشد كه مجوز امري را صادر كند كه محال است. اين آيه از يك انسان )محمد( است كه در ابتدا نمي -داند كه شرط عدالت غير ممكن است، و پس ازگذشت مدتي متوجه مي شود كه شرط مذكور قابل اجرا نيست از جمله درمورد خودش )احزاب (51و ناچار به حذف آن شرط مي شود خطاي بزرگ ديگر اين آيات جواز چند همسري است. نيازي به ذكر نيست كه انسان تمايل شديد رواني به منحصر كردن همسرش به خودش دارد، يعني مايل نيست كه همسرش با كس ديگري غير از خودش رابطه ي جنسي داشته باشد. از اين ويژگي بعنوان غيرت ياد مي شود كه هم در زن و هم در مرد وجود دارد. تجويز چند همسري بر خلاف اين طبيعت انساني و بشدت مشكل زاست و موجب از هم پاشيدن خانواده ها مي شود و مشكلات فراوان تربيتي براي فرزندان چند همسر فراهم مي كند،
بطوريكه همه ي مردم از اين مشكلات آگاهند و امروز كه آگاهي و شعور بشر افزايش يافته، مردم كمتر زير بار چنين اشتباهي مي روند. درگذشته بدليل زورمندي و تسلط مردان بر زنان، مردان اين غيرت را براي خود ضروري دانستند و براي زنان ممنوع كردند. بعبارت ديگر مردان  ميتوانستند هر چند همسر كه خواستند بگيرند ولي زنان حق چنين كاري را نداشتند و هر زن منحصر به يك مرد بود و حتي زنان را از ديدار و گفتار با مردان ديگر ممنوع مي كردند و تا آنجا پيش رفتند كه زنان را به خانه نشيني واداشتند. همين رفتار غير عادلانه ي گذشتگان را نيز قرآن پذيرفته  و مورد تاييد قرار داده است. در صورتيكه اگر قرآن گفته ي خدا بود، خدا مي دانست كه اين حكم غير عادلانه و بر خلاف طبيعت رواني انسان است و آنرا ممنوع مي كرد

نكته ي ديگر اينكه چنانچه در بحث برتري طلبي محمد مطرح شد،محمد چند همسري براي خود را به چهار عدد محصور نكرد و براي خودش هيچ محدوديتي قائل نشد. نكته ي مهم ديگر اينكه محدوديت چند همسري به چهار و توصيه به عدالت بين همسران، شامل كنيزان  و زنان موقتي نمي شود. كنيزان كه جزو انسان نيستند و كالاي جنسي براي مردان بحساب مي آيند. بعبارت  ديگر در واقع مردان مي توانند هر چند همسري كه خواستند بگيرند.چهار تا بعنوان ازدواج دائم و هر چند تاي ديگر با ازدواج موقت يا كنيز. ازدواج موقت در فرق اهل سنت بعدا ممنوع شد ولي واقعيت اينست كه در زمان حيات محمد ممنوع نبود.


ادامه دارد...
به نقل از کتاب نقد قرآن ویرایش دوم-دکتر سها 

هیچ نظری موجود نیست: