حقیقت و زیبایی الهی
تمامی دانش متناهی و فهم مخلوق نسبی است. اطلاعات و آگاهی که حتی از منابع بالا گردآوری شدهاند، فقط به طور نسبی کامل، به صورت موضعی دقیق، و به گونۀ شخصی حقیقی هستند.
واقعیتهای فیزیکی نسبتاً یکسان هستند، اما در فلسفۀ جهان حقیقت یک عامل زنده و منعطف است. شخصیتهای در حال تکامل در ارتباطات خود فقط بخشاً خردمند و نسبتاً حقیقی هستند. آنان فقط تا جایی که تجربۀ شخصیشان امتداد مییابد میتوانند مطمئن باشند. آنچه که ظاهراً در یک مکان ممکن است به طور کامل حقیقی باشد، در بخش دیگری از آفرینش تنها ممکن است نسبتاً حقیقی باشد.
حقیقت الهی، حقیقت نهایی، یکسان و جهانی است، اما وصف چیزهای معنوی، آنطور که توسط افراد بیشماری که از کرات گوناگون میآیند گفته میشود، ممکن است گاهی اوقات به خاطر این نسبیت در کامل بودن دانش و در سرشار بودن تجربۀ شخصی و همچنین در طول و امتداد آن تجربه تغییر کند. در حالی که قوانین و احکام، افکار و طرز رفتار اولین منبع و مرکز بزرگ، به طور ابدی، به صورت بینهایت، و در سراسر جهان حقیقی هستند، در عین حال کاربرد و تعدیل آنان برای هر جهان، سیستم، کره، و مخلوق هوشمند، مطابق طرحها و تکنیک پسران آفریننده، آنطور که در جهانهای مربوطۀ خود عمل میکنند، و همچنین در هماهنگی با برنامهها و روشهای محلیِ روح بیکران و کلیۀ شخصیتهای آسمانی مربوطه میباشد.
علم کاذب ماتریالیسم حکم طرد شدن انسان فانی را در جهان صادر میکند. چنین دانش قسمی به طور بالقوه اهریمنی است. این یک دانش مرکب از خوبی و شرارت، هر دو، است. حقیقت زیبا است زیرا هم سرشار و هم متقارن است. هنگامی که انسان در جستجوی حقیقت بر میآید، آنچه را که به گونهای الهی واقعی است دنبال میکند.
فلاسفه هنگامی که در خطای خیالبافی دچار گمراهی میشوند، مرتکب جدیترین اشتباه خود میشوند، عمل تمرکز حواس روی یک جنبۀ واقعیت و سپس اعلام چنین جنبۀ منفردی به عنوان کل حقیقت. فیلسوف خردمند همیشه به دنبال طرح خلاق که در پشت تمامی پدیدههای جهانی است، و نسبت به آنها پیش - موجود است، خواهد گشت. اندیشۀ آفریننده به طور تغییرناپذیر مقدم بر عمل خلاق میباشد.
خود آگاهی روشنفکرانه میتواند زیبایی حقیقت، کیفیت معنوی آن را، نه تنها به وسیلۀ ثبات فلسفیِ مفاهیم آن، بلکه با قطعیت و اطمینان بیشتر توسط پاسخ خطاناپذیر روحِ حقیقتِ همیشه حاضر کشف نماید. شادی از شناخت حقیقت حاصل میشود زیرا میتوان به آن عمل نمود، میتوان با آن زندگانی کرد. ناامیدی و اندوه به دنبال خطا میآیند زیرا، از آنجایی که خطا واقعی نیست، نمیتواند در تجربه واقعی گردد. حقیقت الهی به بهترین صورت توسط طعم معنوی آن شناخته میشود.
جستجوی ابدی برای یگانگی، برای پیوند الهی است. جهان پهناور فیزیکی در جزیرۀ بهشت به هم پیوند میخورد. جهان عقلانی در خدای ذهن، عامل مشترک، به هم وصل میشود. جهان روحی در شخصیت پسر جاودان به هم پیوسته است. ولی انسان منزوی زمان و فضا از طریق رابطۀ مستقیم میان تنظیم کنندۀ فکری ساکن و پدر جهانی در خدای پدر پیوند میخورد. تنظیم کنندۀ انسان ذرهای از خداوند است و برای همیشه به دنبال یگانگی الهی است. او با الوهیت بهشتی اولین منبع و مرکز، و در او، به هم پیوند مییابد.
درک زیبایی متعالی، کشف و ادغام واقعیت است: درک خوبی الهی در حقیقتِ ابدی، که زیبایی غائی است. حتی جاذبۀ هنر بشری مرکب از توازن یگانگی آن است.
اشتباه بزرگ مذهب عبرانی عدم موفقیت آن در مرتبط ساختن خوبی خداوند با حقایق واقعی علم و زیبایی گیرای هنر بود. به تدریج که تمدن پیشرفت نمود، و چون مذهب دنبال نمودن همان مسیر نابخردانۀ تأکید بیش از حدِ خوبی خداوند تا حد جداسازی نسبی حقیقت و غفلت از زیبایی را ادامه داد، تمایل فزایندهای برای برخی از انواع انسانها پدید آمد که از مفهوم انتزاعی و منفصل خوبی منفرد روی گردانند. اخلاقیات بیش از حد تأکید شده و مجرد مذهب مدرن، که قادر نیست دلبستگی و وفاداری بسیاری از انسانهای قرن بیستم را حفظ نماید، اگر علاوه بر فرامین اخلاقیش، توجهی برابر به حقایق دانش، فلسفه، و تجربۀ معنوی، و نیز به زیباییهای آفرینش فیزیکی، جاذبۀ هنر روشنفکرانه، و عظمت نیل به خصلت اصیل بذل نماید، میتواند خود را بازسازی کند.
چالش مذهبی این عصر برای آن مردان و زنان دورنگر، پیشرو، و دارای بینش معنوی این است که جسورانه فلسفهای جدید و جذاب از زندگانی در کادر مفاهیم مدرن، بسیط، و به نحو بدیع به هم پیوستۀ حقیقت کیهانی، زیبایی جهانی، و خوبی الهی بنا نهند. چنین نگرش جدید و نیکو به اخلاقیات، تمامی آنچه را که در ذهن انسان خوب است جذب خواهد کرد و آنچه را که در روان بشر بهترین است به چالش میطلبد. حقیقت، زیبایی، و خوبی واقعیتهای الهی هستند، و به تدریج که انسان از نردبان زندگانی معنوی به بالا صعود میکند، این کیفیتهای متعالیِ جاودان در خداوند که محبت است به صورت فزاینده هماهنگ شده و یگانه میشوند.
تمامی حقیقت— مادی، فلسفی، یا معنوی— هم زیبا و هم خوب است. تمامی زیباییِ واقعی— هنر مادی یا تقارن معنوی — هم حقیقی، و هم خوب است. تمامی خوبیِ با اصالت— چه اخلاقیات شخصی، برابری اجتماعی، یا خدمت روحانی الهی— به طور مساوی حقیقی و زیبا است. سلامتی، بهداشت، و شادمانی، آنطور که در تجربۀ بشری در هم میآمیزند، ترکیبی از حقیقت، زیبایی، و خوبی هستند. چنین سطوحی از زندگانی مؤثر از طریق یگانگی سیستمهای انرژی، سیستمهای عقیدتی، و سیستمهای روحی حاصل میشوند.
حقیقت پیوند دهنده، زیبایی جذاب، و نیکی ثبات دهنده است. و هنگامی که این ارزشهای متعلق به آنچه که واقعی است، در تجربۀ شخصیتی هماهنگ میشوند، نتیجه یک مرتبتی بالا از عشق میگردد که با خرد مشروط گشته و با وفاداری بر آن محک گذاشته میشود. مقصود واقعی کلیۀ آموزشهای جهانی، تأثیرگذاری روی هماهنگی بهتر فرزند منزوی کرات با واقعیتهای بزرگتر تجربۀ در حال گسترش او است. واقعیت در سطح بشری متناهی، و در سطوح بالاتر و الهی، بیکران و ابدی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر