در صورتيكه نطفه )لقاح
اسپرم و تخمك و تشكيل سلول تخم( در بخشي از يك روز تشكيل مي شود. و 40روز شامل 16مرحله تغيير
مي شود. چطور مي شود اينهمه مراحل را نطفه ناميد. طبق حديث از مرحله ي 16تا 40روز بعد جنين
بصورت علقه )خون بسته( است كه بي معني است و از 80روز به بعد
تا 120روزگي مضغه مي شود در حاليكه در تمام اين مدت جنين داراي طرح
كامل انسان است و هيچ شباهتي به گوشت جويده ندارد.
بنابراين
تمام آنچه در آيات و احاديث در مورد مراحل رشد جنين آمده است
غلط
است.
عده
اي از معجزه تراشان سعي كرده اند كه به كمك محمد بيايند و از اينهمه غلط معجزه
بسازند. گفته اند كه منظور از علقه زالوست نه خون بسته. يعني قرآن مي خواسته بگويد
كه جنين شبيه زالوست. چون مثل زالو به ديواره ي رحم مي چسبد. اما اين نظر باطل است
چون اولا مخالف نظر و فهم تمام مفسران و عالمان ديني و صحابه در 1400سال گذشته
است.
چنانچه
سيوطي در تفسيرش مي گويد علقه جمع علق است به معني خون غليظ. ثانيا: اگرفرض كنيم
كه تمام بزرگان دين اشتباه كرده اند و منظور زالوست بازهم مسئله حل نمي شود چون
جنين بعد از هفته ي اول تا آخر9ماهگي به ديواره ي رحم چسبيده است بنابراين
بايد گفت علقه شامل خميده ي جنين است. اما
بازهم مشكل حل نمي شود چون اولا شكل عادي زالو خميده نيست و ثانيا جنين از هفته ي
سوم تا آخر 9ماه فرم خميده دارد بنابراين
بازهم بايد گفت كه علقه شامل تمام دوره هاي جنيني مي شود كه برخلاف نص قرآن است.
جالبتر
از همه اينست كه بدانيد كه اين گفته ي قرآن در مورد مراحل رشد جنين از قرنها قبل
از اسلام در جوامع آن زمانها رايج بوده است. گالن پزشك مشهور يوناني در حدود سال )
150پس از ميلاد 450 سال قيل از محمد( در تركيه ي فعلي : نوشته است كه "خلقت جنين به چهار مرحله تقسيم
مي شود. مرحله ي اول كه شكل مني )معادل نطفه( غالب
است....وقتي كه با خون پرشد )معادل علقه(و هنوز قلب و مغز و كبد ساخته نشده اند و
بي شكل است ولي داراي جسميت است و اندازه ي قابل ملاحظه اي دارد اين مرحله ي دوم
است و شكل
گوشت دارد )معادل
مضغه( . نه مني ...مرحله ي سوم بدنبال مي آيد..كه در آن سه جزء مشخص، يك طرح كلي
وراي همه ي قسمتهاي ديگر قابل مشاهده است. پيدايش سه جزء مشخص را واضحتر مي بيني
معده را مبهمتر و دست و پاها را. سپس آنها شاخه )برجستگي كه دستها يا پا ها را مي
سازند( توليد مي كنند.در چهارمين و مرحله ي نهائي همه ي قسمتهاي
اندامها مشخص شده
اند...و حركت مي كند چون حيوان بطور كامل ساخته شده است.....زمان آن براي طبيعت
فرا رسيده است كه ارگانها را بطور دقيق داد كه
استخوانها را بهم نگه مي دارد و در سراسر اطراف استخوان پرده اي قرار داد كه به آن
پريوستئال گفته مي شود."١
انصافا مي بينيد
كه گلن مراحل ذكر شده توسط قرآن را با دقت و صحت بيشتر گفته است. صحت بيشتر به اين
دليل كه پرشدن از خون گرچه كاملا درست نيست ولي از نظر جنين شناسي قابل قبول تر
است چون رگهاي خوني در اطراف و درون ساختار اوليه ي جنين تشكيل مي شوند اما خون
بسته شده غلط است. در مرحله ي بعد گلن گفته كه جنين شبيه گوشت شده كه با مضغه
تناسب دارد اما مفهوم جويده شده معني را تحريف كرده است. در مراحل بعد جوانه زدن
دستها و پاها و تكميل آنان را بدرستي توضيح داده است ولي در قرآن و حديث نيامده
است. همچنين رشد گوشت در اطراف استخوانها را ذكر كرده كه درست است ولي محمد بجاي
بيان صحيح گلن بيان غلط قرآن را بكار برده كه مضغه به استخوان تبديل مي شود )يعني
در اين مرحله جنين از جنس استخوان است( كه غلط است و سپس گوشت در اطراف آن مي
رويد. بنظر مي رسد اين انديشه هاي گلن از طريق تجارت و روابط ديگر از تركيه به
سرزمينهاي ديگر از نه براي خدا. از معجزه
تراشان بايد پرسيد اين چه معجزه ايست كه بطور ناقص از ديگران قرض گرفته مي شود.
اين قرض گيري ناقص ايده ها توسط محمد دليلي قطعي بر غير الهي بودن منشأ قرآن است.
دوره ي 6حمل ماه
در
آيه ي زير مجموع دوره بارداري و شيردهي 30ماه ذكر شده است:
-ووصينَا الْإِنسانَ بِوالِديهِ إِحسانًا حملَتْه أُمه كُرْها ووضَعتْه كُرْها وحملُه وفِصالُه ثَلَاثُونَ شَهرًا
)احقاف ( 15
ترجمه: و انسان
را ]نسبت[ به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد
و با تحمل رنج او را به دنيا آورد و باربرداشتن و از شيرگرفتن او سى ماه است.
در آيه ي زير
دوره ي شيردهي را دوسال ) 24ماه( در نظر گرفته است.
- ووصينَا الْإِنسانَ بِوالِديهِ حملَتْه أُمه وهنًا علَى وهنٍ
وفِصالُه فِي عامينِ أَنِ اشْكُرْ
لِي ولِوالِديك
إِلَي الْمصِير )لقمان
(14
ترجمه: و انسان
را در باره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش به او باردار با كم كردن
دوره ي شيردهي از )6 30ماه
= (30 -24دوره ي بارداري 6ماه مي شود كه غلط است. عده اي از مفسران
نيز متوجه اين غلط شده اند و با سخنان غير معقولي در پي دفاع از آن برآمده اند.
خروج شير از بين سرگين و خون
- وإِنَّ لَكُم فِي الأَنْعامِ
لَعِبرَةً نُّس قِيكُم مما
فِي بطُونِهِ مِن بينِ فَرْثٍ ودمٍ لَّبنًا خَالِصا سئِغًا لِلشَّارِبِين )نحل (66
ترجمه:
و در دامها قطعا براى شما عبرتى است از آنچه در شكم آنهاست از ميان سرگين و خون
شيرى ناب به شما مىنوشانيم كه براى نوشندگان گواراست )(66
واضح
است كه خروج شير از بين سرگين و خون، سخن بي معني و غلطي است كه نمي تواند گفته ي
خدا باشد.
آسمان و زمين
قبل
از اينكه وارد مباحث قرآن در مورد آسمانها و زمين شويم، خلاصه ي كوتاهي از تاريخچه
هيئت يا ستاره شناسي تا زمان محمد را مطرح
مي كنيم
تاريخچه ي كوتاه ستاره شناسي
- در اوائل تار خي بشري انسانها گمان مي كردند كه آسمان يك شیئ
شفاف قوسي است و ستارگان به ريز آن چسبيده اند.١
- نظر يف ثاغورث )قرن ششم قبل از
ميلاد( اين بود كه ستارگان به اجسام شفاف قوسي ) آسمان، فلك( چسبيده اند كه اطراف
زمين مي گردند. هر كدام از هفت ستاره )ماه، خورشيد، عطارد، زهره، مريخ، مشتري و
زحل( در يك آسمان )فلك( مخصوص به خود هستند )هفت آسمان.( وي مي گفت زمين كروي است
و نياز به نگهدارنده ندارد. او ماه را نيز كروي مي دانست و نور ماه را ناشي از
تابش خورشيد بر آن مي دانست و مي گفت اشكال مختلف ماه، بدليل قسمتي از نيمه ي روشن
ماه است كه به سمت ماست.٢
- ) Philolausقرن پنجم قبل از ميلاد:( ايده ي حركت وضعي و انتقالي زمين
را حدس زد. افلاطون قرن 5-4قبل از ميلاد:( بر اين باور بود
كه زمين مركز جهان ) ارسطو قرن 4قبل از
ميلاد:( بر اساس شكل سايه ي زمين در خسوف، زمين را كروي مي دانست. و شبيه افلاطون
زمين را مركز جهان و افلاك را در اطراف آن در حال گردش مي دانست.١ - Aristarchusدر قرن سوم قبل
از ميلاد، حركت زمين بر محور خودش و حركت زمين به دور خورشيد را مطرح كرد.
- بطلميوس ) (Ptolemyدر قرن دوم پس از
ميلاد مي زيسته )بيش از 400 سال قبل از ظهور اسلام( و آخرين ستاره شناس برجسته ي
يوناني است. از وي كتاب المجستي باقي مانده است كه مهمترين و مبسوطترين كتاب ستاره
شناسي يونان است. مطالب اين كتاب تا قرن 16ميلادي ) ظهور
كوپرنيك(
در سراسر دنياي
متمدن آن دوران حاكميت داشت تا اينكه كوپرنيك سيستم بطلميوسي را برانداخت. اين
كتاب نتيجه ي تلاشها و نظريات فلاسفه ي قبلي يونان مخصوصا Hipparchus باضافه ي
نوآوريهاي بطلميوس است.
بطلميوس زمين را
كره اي ثابت و مركزعالم مي دانست و آسمانها را لايه هايي كروي در ) 8طبقه مثل لايه هاي پياز( مي
دانست كه در اطراف زمين در چرخشند. آسمانها يا افلاك بطلميوسي شامل هفت آسمان براي
هفت دوره ي محمد نيز اين نظريه در دنياي متمدن آنزمان رايج و مورد قبول
بوده است.
آسمان سقف است
- وجعلْنَا السماء سقْفًا محفُوظًا )انبياء (32
ترجمه: و آسمان
را سقفى مورد حفاظت قرار داديم.
- أَفَلَم
يرَوا إِلَى ما بينَ
أَيدِيهِم وما خَلْفَهم منَ
السماء والْأَرضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِف
بِهِم الْأَرض أَو نُسقِطْ علَيهِم كِسفًا منَ السماء
إِنَّ فِي ذَلِك
لَايةً لِّكُلِّ عبدٍ
منِيبٍ )سباء (9
ترجمه: آيا به
آنچه از آسمان و زمين در دسترسشان و پشتسرشان است ننگريستهاند اگر بخواهيم آنان را
در زمين فرو مىبريم يا قطعه اي از آسمان بر سرشان مىافكنيم قطعا در اين ]تهديد[
براى هر بنده توبهكارى عبرت است ( )9
در
اين آيه آسمان سقفي تصور شده كه مي توان تكه اي از آن را كند و بر سر مردم گناهكار
كوبيد. اين مطلب غلط است چون سقفي در وراي زمين وجود ندارد. جهان مجموعه اي از
كرات و منظومه ها وكهكشانهاست. آسمان آبي كه به چشم ما مي آيد رنگ آبي زيبائي است
كه
از
تراكم هواي اطراف زمين حاصل مي شود. اين گفته ي قرآن همان نظر غلط انسان ابتدائي
است كه گمان مي كرد آسمان شيئ شفافي است در بالاي سرما.
به نقل از کتاب نقد قرآن ویرایش دوم-دکتر سها
به نقل از کتاب نقد قرآن ویرایش دوم-دکتر سها
۲ نظر:
بسیار عالی
بلاگ وزینی دارید. سپاسگزار.
ارسال یک نظر