برخي احكام ديگر در مورد زنا ن
با توجه به طولاني شد ن اين عنوان به چند حكم ديگر كه همگان مي دانند ودر كتب فقهي ساده نيز مثل توضيح المسائل (شيعه) و يا فقه آسان (سني) نيز وجود دارد فقط اشاره مي كنيم از جمله:
- تعد د زوجات براي مردان جايز است. پيامبر 40 همسر و كنيز و امام علي 12 و امام حسن 64 عدد داشتند و قس علي هذا. اينكه در جمهوري اسلامي ازدواج دوم را منوط به اجازه ي همسر اول كرده اند براي ساكت كردن زنان و حفظ حكومت است.
تعد د زوجات مشكلات عظيم رواني، تربيتي و اجتماعي ايجاد مي كند و براي زنان بهيچ روي قابل تحمل نيست.
- طلا ق در دست شوهر است. زن با ازدواج و گرفتن مهريه، در واقع خود را به شوهرش مي فروشد چون ديگر نمي تواند خودش را از شوهر آزاد كند. اين كار شبيه خريد كنيز از بازار است و كنيز هم تا آخر عمر اسير مالك است.
اين حكم، سلب يكي از اساسي ترين حقوق يك انسان است. مهريه كه روحانيون آنرا بعنوان مزيتي براي زن مطرح مي كنند خود
بزرگترين توهين به زن است. مهريه بهاي فروش حقوق اساسي زن به شوهر است ، مهريه همان پول خريد كنيز است تنها اسمش را عوض كرده اند. در قوانين حمورابي كه قديميترين(بيش از 3700 سال پيش) حقوق مدون بشري است بجاي مهريه لغت خريد بكار برده شده كه صحيحتر است و چنانچه مي دانيد هنوز هم در بسياري از اقوام بجاي لغت مهريه، بطور صادقانه لغت خريد دختر را بكار مي برند. اگر زن و مرد مساوي اند (كه از نظر دانش تجربي و حقوق بشر مساوي اند) معني ندارد كه در ازدواج، يكي به ديگري پول بدهد و هر يك از طرفين ازدواج هر زمان كه ادامه ي ازدواج را غير قابل تحمل ديد بايد بتواند از ازدواج خارج شود چه زن و چه مرد.
- نفقه ي زن با شوهر است. اين حكم نيز كه روحانيون آنرا بعنوان مزيتي براي زن مطرح مي كنند توهين بزرگي به زن است. بردگان، كنيزان، كودكان و ناتوانانند كه محتاج خرجي بابا يا ارباب هستند نه انساني كامل و بالغ و توانا چون همسر. اگر زن و مرد مساوي اند، كه هستند، معني ندارد كه يكي مخارج ديگري را بپردازد. در يك ازدواج برابر، هر دوي زن و مرد در پرداخت مخارج مشترك زندگي مسئولند و انسانيت اقتضاء مي كند كه اگر يكي از طرفين ناتوان يا بيكاراست، طرف مقابل به او كمك كند تا از مشكل خارج شود چه زن باشد و چه مرد . بنابراين زن هم مي تواند مسئول نفقه ي مرد باشد.
- شها دت دو زن برابر يك مرد است و در بعضي موارد اصلا شهادت زن پذيرفته نيست.
- زن نصف مرد ارث مي برد.
- خونبها ي زن نصف مرد است. اگر مردي به عمد زني را بكشد. قصاص نمي شود و نصف خونبها ر ا مي پردازد. اما بالعكس اگر زني مردي را بكشد قصاص مي شود يا كل خونبها را مي پردازد. البته اخيرا جمهوري اسلامي اين حكم را نيز تغيير داده است. اينكار نيز در جهت حفظ قدرت است. حتي روحانيون حاكم هم فهميده اند كه اين احكام قابل اجرا نيستند بنابراين يك يك آنها را كنار مي گذارند تا قدرت خويش را دوام بخشند.
- بلوغ عقلي دختر در 9 سالگي: در اسلام بلوغ جنسي دختر(توانائي بار دارشدن) با بلوغ عقلي يكسان گرفته شده است كه از نظر علمي غلط است. دختر 9 ساله همان مسئوليتهاي شزعي و قانوني را دارد كه يك فرد 40 ساله. درصورتيكه دختردر سن 9 سالگي كودكي بيش نيست و حتي بلوغ رواني- جنسي هم نيافته و در ك درستي از مسائل جنسي و بارداري و شوهر و فرزند و خانواده ندارد. متاسفانه بر اساس اين حكم اسلام، در طول تاريخ، اين كودكان را شوهر مي دادند و از آنان مسئوليتهاي سنگين طلب مي كردند و آنها را در مقابل دادگاه چون فردي بالغ مورد بازخواست قرار مي دادند. اين حكم بر اساس رفتار پيامبر است كه عايشه را درسن 6 سالگي براي خود عقد كرد در حاليكه خود بيش از 50 سال سن داشت و در 7 سالگي با او زناشوئي انجام داد (تاريخ طبري ج 4ص 1292 ). در صورتيكه عايشه در سني نبود كه بتواند تصميم بگيرد. عايشه مي گويد روزي پيامبر به خانه ي ما آمد. من داشتم بازي مي كردم . مادرم آمد. دست مرا گرفت و صورتم را شست (دقت كنيد كه تا چه حد كودك بوده است) و مرا كشيد و نزد پيامبر آورد و پيامبر با من زناشوئي انجام داد. و هنگاميكه مي خواستم به خانه ي پيامبر بروم اسباب بازيهاي خودم را نيز همراه بردم . (تاريخ طبري ج 4ص 1292)
بهر صو رت با توجه به عدم بلوغ رواني و عقلي كودك در سن 9 سالگي، شوهر دادن او و بار كردن مسئوليتهاي افراد بالغ بر او، تضييع حقوق انساني اوست.
-تزويج كودك: در اسلام پدر يا جد پدري مي تواند كودك غيربالغ (دختر يا پسر) را شوهر يا زن بدهد و كودكان هنگاميكه بالغ شدند موظفند كه آن ، ازدواج بدون اختيار را محترم بشمارند (اهل سنت: مغني ج 7 ص 392 شيعه : عروه الوثقي ج 2 ص 699 و رساله هاي توضيح المسائل). پايه ي اين حكم ازدواج پيامبر با عايشه ي 6 ساله است. اين حكم، حق انتخاب فرد در يكي از اساسيترين امور زندگيش را از او سلب مي كند.
با توجه به آيات و روايات ذكر شده و دهها روايت ديگر، از زن چه مي ماند؟؟ تقريبا هيچ. در اسلام، زنان موقعيتي تقريبا شبيه كنيز دارند. كمي از كنيز بالاترند. و بسياري از حقوق اساسي و آزاديهاي آنان حذف يا محدود شده است. اكنون متوجه مي شويد كه نظرات طالبان در مورد زنان، برگرفته از متن اسلام است و البته نظرات علماي گذشته و حال شيعه و سني نيز همين است. مثلا يكي از مراجع فعلي شيعه مي گفت در اسلام زنان كنيز مردانند. و يا در سال 41 به بعد آيه الله خميني بشدت با دادن حق راي به زنان مخالفت نمود و اينكار را موجب فساد در جامعه مي دانست. مثلا در سخنراني سال 43 مي گويد: " مگر با چهار تا زن فرستادن به مجلس ترقى حاصل مى شود؟.. ما مى گوئيم اينها را فرستادن در اين مراكز جز فساد چيزى نيست ، شما بعد تجربه كنيد، ببينيد بعد از ده سال ، بيست سال ، سى سال ديگر اينها را بفرستند، به خيال خودتان ، ببينيد اگر شما جز .( فساد چيز ديگرى ديديد؟ " (صحيفه ي نور ج 1)
در سال 41 نيز خميني بهمراه 8 تن ديگر از مراجع در اعلاميه اي حكم تحريم شركت زنان را در انتخابات صادر كردند: « چون دولت آقاى علم با شتابزدگى عجيبى بدون تفكر در اصول قانون اساسى و در لوازم مطالبى كه اظهار كرده اند ، زن ها را در انتخاب شدن و انتخاب كردن به صورت تصويبنامه حق دخالت داده ، لازم شد به ملت مسلمان تذكراتى داده شود... روحانيت ملاحظه مى كند كه دولت مذهب رسمى كشور را ملعبه خود قرارداده و در كنفرانس ها اجازه مى دهد كه گفته شود قدم هائى براى تساوى حقوق زن و مرد برداشته شده در صورتى كه هر كس به تساوى حقوق زن در ارث و طلاق و مثل اينها كه جزء احكام ضرورى اسلام است معتقد باشد و لغو نمايد، اسلام تكليفش را تعيين كرده است (يعني مرگ).... روحانيون با صراحت مى گويند
تصويبنامه اخير دولت راجع به شركت نسوان در انتخابات از نظر شرع بى اعتبار و از نظر قانون اساسى لغو است... امضاء: مرتضى الحسينى النگرودى - احمد الحسينى الزنجانى - محمدحسين طباطبائى - محمد الموسوى اليزدى - محمد رضا الموسوى الگلپايگانى - سيدكاظم شريعتمدارى - روح الله الموسوى الخمينى - هاشم الاملى - مرتضى الحائرى. » (صحيفه ي نور ج 1)
اما چرا خميني بعد از به قدرت رسيدن تا حدودي اجازه ي حضور زنان را در جامعه داد؟. جواب بسيار ساده است: حفظ حكومت. همانطور كه مي دانيد خميني در نامه اي كه به توكلي وزير كار دولت موسوي نوشت مطرح كرد كه دولت اسلامي مي تواند هر حكمي از احكام اسلامي را بر حسب مصلحت حكومت تعطيل كند. بنابراين بنا به نياز حكومت، اين حرام را نيز حلال كرد. شاهد ديگر بر اتفاق نظرپيامبر، صحابه، امامان شيعه و علماي سني وشيعه در مورد زنان اين است كه همسران هيچيك از آنان در طول تاريخ افراد ارزشمندي نبوده اند. كدام نويسنده، محقق يا فرد مفيد اجتماعي در بين زنان آنان وجود دارد؟ هيچ از نظر دانش فيزيولوژي و روانشناسي، زن و مرد و سياه و سفيد همه ساختار كلي جسمي و رواني يكساني دارند و همه انسانند و طبعا بايد از حقوق انساني مساوي برخوردار باشند. البته هيچ دو انساني از نظر جزئيات تمام استعدادها و توانائي ها صد در صد يكسان نيستند چه مرد و چه زن. ولي اين دليل بر عدم مساوات از نظر حقوق انساني نمي شود. اين مطلب در بخش اول كتاب مورد بحث واقع شد.
اما سوال اساسي: آيا اين احكام زنان، در جهان امروز قابل قبولند و آيا اين احكام قابل اجرا هستند ؟ آيا تو بعنوان يك زن حاضري اينهمه تحقير شوي؟ و آيا تو بعنوان يك مرد حاضري با همسرت مثل يك مادون انسان رفتار كني؟
روحانيون
در تمام اديان از جمله اسلام، عالمان دين عملا يك طبقه ي برتر اجتماعي را تشكيل مي دهند. بلاشك طبقه ي روحانيون بعد از پادشاهان برترين طبقه ي اجتماعي بوده اند. احاديث فراواني با تاكيد بسيار بر لزوم احترام و لزوم تبعيت از عالمان دين (رو -حانيون) وارد شده است اين احاديث بهمراه سوء استفاده ي اكثريت آنان، روحانيون را به طبقه ي برتري تبديل كرده كه از دسترنج مردم ارتزاق ميكنند. تقريبا در هيچ امري مساوي و برابر با مردم بحساب نمي آيند و هميشه برترند. مردم بهترين هاي خود را در اختيار آنان مي گذارند. مردم بدون چون و چرا از آنان تبعيت مي كنند.تسليم در مقابل خدا و پيامبر عملا به تسليم برده-وار در مقابل روحانيون بدل شده است. چون خدا كه در دسترس نيست پيامبر هم كه مرده است، طبعا اين تسليم به تسليم در مقابل روحانيون تعبير شده است و بطور خلاصه روحانيون بر جان و فكر و فرهنگ و مال و ناموس مردم غلبه دارند .
نما زهاي جماعت و جمعه و امامت روحانيون و لزوم سكوت و تبعيت مطلق از امام، بطور پيوسته درس فرمانبرداري و سكوت فكري و تبعيت گوسفند وار از روحاني را القاء مي كنند. در رابطه ي بين روحاني و مردم چيزي كه هيچگاه مطرح نيست تفكر، راي، آزادي و استقلال فكري مردم است. ايا تا كنون ديده ايد فردي در برابر امام جماعت نظر متفاوت و مستقلي ارائه كند. اگر بندرت چنين كسي پيدا شود بقيه مردم او را سر جاي خود مي نشانند.
بعضي زيانهائي كه از اين برتري متوجه جامعه مي شود عبارتند از:
- در تاريخ معمولا اكثر روحانيون پشتوانه ي مستبدان و حاكمان بوده اند.
- با توجه به تغذيه ي روحانيون از ثروتمندان، معمولا روحانيون پشتوانه ي بازار و ثروتمندان بوده اند .
- اكثر روحانيون سكوت وسكون و تسليم را در برابر وضع موجود تلقين مي كنند.
- تبعيت بي چو ن وچراي مردم اين امكان را به روحانيون ميدهد كه بتوانند مردم را در حد بسيار وسيع فراخواني كنند يا يالعكس مردم را به تسليم و سكون وادارند. براي مثال در نهضت مشروطه در حاليكه تعدادي از روحانيون مردم را به پشتيباني مشروطه فراخواندند، اما عده اي ديگر به رهبري شيخ فضل الله بيشترين ضربات را به مشروطه زدند. همچنين درمخالفت با نظام جمهوري و تاييد رضا شاه، اين روحانيون آن زمان مثل مدرس و مراجع اصلي آن زمان مثل آيت الله نائيني بودند كه نقش محوري ايفا كردند. و در نهضت ملي در حاليكه پشتيباني اوليه ي آيه الله كاشاني، نقش مهمي در نهضت ملي داشت، اما در انتها، پشتيباني وي و مرجع اول آن زمان، آيه ا لله بروجردي و روحانيون ديگر از كودتا، نقش مهمي در شكست نهضت ملي و تسليم مردم به كودتا داشت. جالب است بدانيد كه خميني هم با مشروطه مخالف بود و شديدا طرفدار شيخ فضل الله بود و هم با نهضت ملي شدن نفت مخالف بود. بقول يكي از امراي ارتش، خميني رهبري عده اي از طلاب را بعهده داشت كه در روز كودتا بر عليه مصدق شعار مي دادند. در انقلاب اسلامي، مردم بره وار از خميني تبعيت كردند. هيچكس نمي دانست كه جمهوري اسلامي چيست و ولايت فقيه يعني چه؟ صرفا مردم ناآگاهانه بدنبال خميني پيش رفتند و نتيجه ي نهائي آن ، استبداد ديني وحشتناكي شد كه تاريخ كمتر به خود ديده است. در اوائل انقلاب، مردم با دستور خميني تمام كسانيكه از آزادي و حقوق انساني آنان دفاع مي كردند را طرد و نابود كردند. مردم بدون آگاهي، صرفا در تبعيت از خميني، در جنگ 8 ساله شركت كردند و حد اقل يك ميليون انسان بيگناه را به خاك وخون كشيدند. مردم بيش از 30 سال است كه در تيعيت از ولايت فقيه، دشمني احمقانه اي را با كل جهان ادامه داده اند و خسارات عظيمي ر ا متوجه خود و جهانيان كرده اند. اين مذهب است كه افسار ما مردمان را در دست روحانيون مي گذارد، و
گرنه بسيج يك ملت بدون پشتوانه ي مذهب و بدون روحاني امكانپذير نيست. خلاصه در 100 ساله ي گذشته تمامي تلاشهاي مردم ايران براي آزادي، حقوق بشر و دموكراسي توسط روحانيون و بدست مردم تابع، به ناكامي كشيده شده است. اين سخن به اين معني نيست كه ديگران يا عوامل ديگر نقشي نداشته اند اما نقش روحانيون محوري بوده است. توجه كنيد حقوق بشر و دموكراسي در پي تربيت انسانهائي است با كرامت فردي، و داراي استقلال فكري نه گوسفنداني سر بزير. بس است اينهمه گوسفند منشي براي ما كافي نيست؟
گرنه بسيج يك ملت بدون پشتوانه ي مذهب و بدون روحاني امكانپذير نيست. خلاصه در 100 ساله ي گذشته تمامي تلاشهاي مردم ايران براي آزادي، حقوق بشر و دموكراسي توسط روحانيون و بدست مردم تابع، به ناكامي كشيده شده است. اين سخن به اين معني نيست كه ديگران يا عوامل ديگر نقشي نداشته اند اما نقش روحانيون محوري بوده است. توجه كنيد حقوق بشر و دموكراسي در پي تربيت انسانهائي است با كرامت فردي، و داراي استقلال فكري نه گوسفنداني سر بزير. بس است اينهمه گوسفند منشي براي ما كافي نيست؟
با توجه به اينكه بستر فرهنگي تمام اديان و از جمله اسلام در جوامع بسيار قديمي و عقب افتاده بوده و اكثر دستورات غيرعبادي آنان امروزه كارآئي ندارند. روحانيون بعنوان متوليان اديان، پيوسته بعنوان سدي نيرومند در مقابل تغيير و پيشرفت و علم و تمدن عمل كرده اند. و اين يك عامل اساسي در عقب افتادگي پايدار در قرون وسطاي اروپا و در جوامع اسلامي در سده هاي اخيراست. هر آنچه از مظاهر علم و تمدن هم كه بصورت صوري به جهان اسلام آمده است توسط افراد ضعيف الايمان آورده شده و به جوامع ما با تاخير فراوان تحميل شده است . كسانيكه سن بالائي دارند بياد مي آورند كه روحانيون با ايجاد مدارس جديد مخالفت كردند، با دانشگاه مخالفت كردند و هنوز هم در باطن مخالفند چنانچه مي بينيد كه هميشه از دانشگاه و استاد و دانشجو، بد ميگويند و هرگاه عصباني مي شوند، نوكران خويش را به حمله به دانشگاه و دانشجويان وا مي دارند. البته اكثر روحانيون اين مخالفت را بصورت علني ابراز نمي كنند مگر افراد معدودي كه صادقانه اين مخالفت را ابراز داشته اند. مثلا آيت ا لله خميني در كتاب كشف الاسرار چند صفحه در مذمت پزشكي جديد قلم فرسائي كرده است (كشف الاسرار ص 279 ). و علامه آيه الله سيد محمد حسين حسيني 120 ) از كتاب خويش بشدت با علم - تهراني، در بيش از ده صفحه ( 109 جديد مخالفت مي ورزد و صادقانه مي نويسد: استعمار براي در هم شكستن علم و تحقيق، دانشگاهها را در مقابل مدارس علميه (حوزه ها) گشود. هم مدارس علميه را بست و هم در دانشكده ها محصلين را به فرمول خواني و جزوه نويسي از استادان كم سواد، با هدف اخذ گواهينامه مشغول كرد تا ريشه ي تحقيق را بر اندازد (نگرشي بر مقاله ي بسط و قبض تئوريك شريعت ص 114 ). واقعيت اين است كه اين نظر اكثر قريب
به اتفاق روحانيون است ، فقط امثال ايشان، شهامت و صداقت كافي براي بيان را داشته اند. رو حانيون همچنين با راديو و تلويزيون مخالفت كردند و با هر تغيير مثبتي مخالف بودند. و جوانان هم بياد مي آورند كه جنتي و امثال او با ويدئو و اينترنت و امثالهم چه مخالفتهائي كردند. قطعا در بين روحانيون نيز استثنائاتي بوده و هستند. آنچه گفته شد روند كلي و غالب است كه نقش اصلي را در روند اجتماعي ايفا مي كند. خود روحانيون مي دانند كه پيوسته اكثريت روحانيون بوده اند كه سر معدود انديشمندان روحاني را نيز به سنگ كوفته اند (براي مثال مراجعه كنيد به مقدمه ي اسفار اربعه اثر ملا صدرا).
جالب است كه نظر انيشتين را نيز در مورد روحانيون بدانيد: او مي گويد هر مذهبي در درجه ي اول از ترس از جهان ناشناخته سرچشمه مي گيرد و سپس مي گويد" در تاريخ بشر، اين ترس بطور منظم توسط روحانيت دامن زده شده و مورد بهره برداري قرار گرفته است. اينها خود را رابط بين انسانها و قدرتهاي رعب انگيز قلمداد مي كنند تا از اين راه سلطه ي خويش را تثبيت كنند...زمامداران نيز گاه از اين ترس براي حفظ قدرت خويش استفاده كرده اند...و گاه ميان آنان و طبقه ي روحاني ائتلاف نزديكي برقرار شده است كه از اشتراك منافع ايندو در امر استيلاجوئي اقليتي ممتاز بر اكثريتي مطيع و استثمار اين اكثريت توسط اين اقليت سرچشمه مي گيرد....كار اساسي همه ي تشكيلات مذهبي، اعم از كنيسه و كليسا و مسجد، در هر مقطع زماني- مكاني، مبارزه با دانش و سركوبي آزاد انديشان به جرم انحراف از مذهب بوده است، زيرا تثبيت حاكميت آنان مستلزم اين بوده كه پيروان مذهب همواره صغيراني باقي بمانند كه حق و اجازه ي سوال در باره ي صحت دستورات مذهبي نداشته باشند."
بهر روي، مذاهب، يك طبقه ي ممتاز بنام روحاني را ايجاد كرده اند كه از برترين امتيازات طبقاتي بعد از پادشاهان برخوردار بوده اند و اين امتيازات در جمهوري اسلامي به اوج خود رسيد. امروز آنان همه چيز ما هستند : هم پادشاه و هم روحاني و هم سرمايه دار. و البته، خود را با ما انسانهاي عادي (بقول خودشان عوام كالانعام) هم مخلوط نمي كنند لباس ويژه دارند، دادگاه ويژه دارند و حقوق و امكانات ويژه.
سادات
طبقه ي اجتماعي برتر ديگري كه اسلام به رسميت شناخته، سادات هستند. در قرآن دوستي خويشان پيامبر جزو وظائف همه ي مسلمانان بحساب آمده است:
- قُل لَّا أسأَلُكُم علَيه أجرًا إلَّا الْمودة في الْقُرْبى (شوري 23)
ترجمه: اي پيامبر بگو من هيچ پاداشي در مقابل رسالتم نمي خواهم مگر دوستي خويشانم .
بر اين اساس فرزندان پيامبر (بقول اهل سنت فرزندان هاشم-بني هاشم- و فرزندان عباس عموي پيامبر) تا قيامت از دوستي مردم و تبعات فراوان آن برخوردار هستند صرفا به اين دليل كه خويشان پيامبرند. دوستي طبعا تبعاتي هم دارد مثل اولويت اجتماعي، احترام، كمك مالي و امثالهم . براي سادات بخش عمده اي از خمس هم در نظر گرفته شده است كه ميزان آن بسيار عظيم است (در مورد خمس در فصلهاي آتي بحث مي كنيم). يعني اگر سادات هيچ كاري هم نكنند زندگي آنان به بهترين وجه بايد توسط خمس اداره شود. اينهمه اولويت نه بدليل لياقت يا تلاش بلكه صرفا بدليل خويشاوندي با پيامبراست. پيامبر بدين طريق برتري و زندگي
مرفه نسل خويش را تا ابد تضمين كرده است . طبعا اينهم با تساوي انسانها ناسازگار است و عقل سليم انسان نمي پذيرد كه افرادي به صرف تولدشان بر ديگر انسانها برتري داشته باشند اين در واقع نوعي نژاد پرستي است .
در پايان اين بحث لازم است به دو آيه ديگر بپردازيم
- يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13)
ترجمه: اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را شعبه و قبيله گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بىترديد خداوند داناى آگاه است.
-مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا ۖ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ(غافر 40)
ترجمه: هر كه بد ى كند جز به مانند آن كيفر نمىيابد و هر كه كار شايسته كند چه مرد باشد يا زن در حالى كه ايمان داشته باشد در نتيجه آنان داخل بهشت مىشوند و در آنجا بىحساب روزى مىيابند
بعضي خو استه اند از اين دو آيه نتيجه بگيرند كه انسانها از جمله زن و مرد مساوي اند. آنچه اين شائبه ر ا بر مي انگيزد اين است كه گفته شده كه بهترين افراد نزد خدا متقي ترين افرادند و در آيه ي دوم گفته شده كه عمل صالح چه از مرد و چه از زن موجب بهشت مي شود. اما نكته اي كه دقت نكرده اند اين است كه عمل صالح و تقوي بر حسب طبقه ي اجتماعي فرق مي كند. غلام صالح غلامي است كه فرمان ارباب را اطاعت كند و ارباب خوب هم اربابي است كه خوب فرمان بدهد. زن متقي زني
است كه كاملا مطيع شوهر باشد و در خانه بنشيند و با مرد بيگانه تا حد امكان هم صحبت نشود و قس علي هذا. بنابر اين اين آيات بهيچ عنوان تساوي انسانها را نمي رسانند .
نتايج عد م مساوات انسانها
عد م مساوات ريشه اي انسانها در اسلام، منجر به عدم مساوات وبي عدالتي در تمام زمينه هاي سياسي، اجتماعي ، اقتصادي و قضائي مي شود به بيان ديگر احكام فقهي، در اين حيطه ها، بر اساس بي عدالتي بنيان نهاده شده است . نگاهي به احكام مختلف فقهي در اين زمينه ها نشان مي دهد كه اين احكام متناسب با طبقه ي فرد متفاوت است . مثلا زن نصف مرد ارث مي برد. غلام مالك كار و مزد كار خودش نيست. غارت اموال كفار و بدبخت كردن و كشتن و بي خانمان كردن آنان كار پسنديده اي است و
قس علي هذا. طبعا اجراي اين احكام منجر به ايجاد جامعه اي بشدت غير عادلانه مي شود. البته اسلام اين احكام را عادلانه مي داند. ولي عقل بشر اين طبقه بندي و عدم مساوات را بي عدالتي مي داند. نشانه ي واضح آنهم اين است كه هيچ فردي مايل نيست در جايگاه طبقه ي حقير باشد. مثلا هيچكس مايل نيست برده باشد حتي اگر فوق العاده متدين باشد و تقريبا همه ي مردان مسلمان خدا را شكر مي كنند كه زن نشده اند.
اصل آزادی
ما ده ي 18 اعلاميه ي جهاني حقوق بشر: هر شخص حق دارد از آزادي انديشه، وجدان و دين بهره مند شود. اين حق مستلزم آزادي تغيير دين يا اعتقاد و همچنين آزادي اظهار دين يا اعتقاد، در قالب آموزش ديني، عبادتها و اجراي آيينها و مراسم ديني به تنهايي يا به صورت جمعي، به طور خصوصي يا عمومي است.
ما ده ي 19 اعلاميه ي جهاني حقوق بشر: هر فردي حق آزادي عقيده و بيان دارد و اين حق، مستلزم آن است كه كسي از داشتن عقايد خود بيم و نگراني نداشته باشد و در كسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افكار، به تمام وسايل ممكن، و بدون ملاحظات مرزي، آزاد باشد .
قبلا نشا ن داده شد كه آزادي عقيده ي ديني، مورد قبول اسلام نيست. اما آزادي انديشه و بيان چه؟: در شرائط ايده آل، اين نوع آزادي ها به اصول و احكام اسلامي محدود مي شود. يعني هيچكس حق ندارد اصول و فروع مذهب را مورد انتقاد قرار دهد يا مطلبي غير مذهبي را مطرح كند كه بطور مستقيم يا غير مستقيم، در عقائد ديني شبهه ايجاد كند. اينكه گفتم در شرائط ايده آل، از اينجهت است كه معمولا محدوديتهاي مذهبي خيلي فراتر از اين است و شامل محدوديت نقد روحانيون و سنتهاي منسوب به مذهب هم مي شود. مثلا آيا در ايران، شما مي توانيد خميني يا مراجع را مورد نقد قرار دهيد؟. حتي در نقد امام جمعه ي شهرتان نيز محدوديت داريد. باز حتي نمي توانيد امام جماعت مسجدتان را نيز نقد كنيد. مثال ديگر اينكه آيا شما مي توانيد امام زاده اي را مورد نقد قراردهيد؟ آيا ميتوان كتابهاي ديني مشهورحتي غير از قرآن (مثلا مفاتيح الجنان) را بدون ترس مورد نقد قرار داد . خلاصه هر چيزي كه بنحوي منتسب به مذهب باشد نقد ناپذير است. چنانچه در جمهوري اسلامي انتقاد از روحانيون و يا مسئولين
حكومتي، جرم سياسي محسوب مي شود كه بدترين جرم در جمهوري اسلامي است. بهمين دليل است كه جمهوري اسلامي، بالاترين آمار زندانيان سياسي، بالاترين آمار توقيف روزنامه ها، وبالاترين آمار روزنامه نگاران زنداني را در جهان دارد.مذهبي بودن حكومت، مردم را از بديهي ترين حقوقشان كه حق تعيي ن سرنوشت (حق حكومت بر خويش) و آزادي بيان و آزادي نقد دستگاههاي حكومتي است محروم كرده است . اين ترس دو جنبه دارد يكي ترس اخروي و يكي ترس از مجازات دنيوي. نقدمسائل
ضروري دين ( البته لغت ضروري هم گستره ي وسيعي دارد و تقريبا شامل همه ي امور ديني و منسوب به دين مي شود.) بمعني بي اعتقادي به دين است كه جزاي دنيوي آن مرگ است چون ارتداد محسوب مي شود و جزاي اخروي هم كه سوختن جاودانه است.
- و الَّذينَ سعوا في آياتنَا معاجِزِينَ أولَئك أ صحاب الْجحيمِ (حج 51 )
ترجمه: و كسانى كه در [نقد ] آيات ما با هدف عاجز كردن (بي اعتبار كردن) آنها مىكوشند اهل دوزخند
بد نيست كه جملاتي از شيخ فضل الله نوري و خميني (كه با امثال آيه ي فوق همخواني دارند)، را ذكر كنيم:
شيخ فضل الله نوري: " حريت (آزادي) اصل موذي خراب كننده ي قوانين الهي است"...زيرا "بناي قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است" (مكتوبات ص 65)
با ز مي گويد " عجب است كه به خلط مبحث اشاعه مي دهند كه اسلام طلبان مستبدند و حال آنكه بايد مستبد باشند. اساس اسلام بلكه هر ديني بر استبداد است" (مكتوبات ص 348)
خميني در كتاب كشف الاسرار، كه بر ضد كسروي نوشته، در ص 104 مي نويسد:
" دانشمندان (روحانيون)...اگر خود را عهده دار نگاهداري دين و قرآن و مقدسات مذهبي مي دانند خود آنان با مشت آهنين دهان اين بيخردان (منتقدين) را خرد و سر آنها را زير پاي شهامت خود پايمال كنند و ما انتظار داريم كه دولت اسلام با مقررات ديني و مذهبي هميشه همراه و اين نشريات را كه بر خلاف قانون و دين است جلوگيري كند و اشخاصيكه اين ياوه سرائيها را مي كنند، در حضور هواخواهان دين اعدام كنند و اين فتنه جويان را كه مفسد في الارض هستند از زمين بر اندازد تا فتنه انگيزان ديگر دامن به آتش فتنه گري و تفرق كلمه نزنند و دست خيانت به مقدسات ديني دراز نكنند "
و باز خميني در ص 284 كتاب فوق مي نويسد:
جالب است كه نظر انيشتين را نيز در مورد روحانيون بدانيد: او مي گويد هر مذهبي در درجه ي اول از ترس از جهان ناشناخته سرچشمه مي گيرد و سپس مي گويد" در تاريخ بشر، اين ترس بطور منظم توسط روحانيت دامن زده شده و مورد بهره برداري قرار گرفته است. اينها خود را رابط بين انسانها و قدرتهاي رعب انگيز قلمداد مي كنند تا از اين راه سلطه ي خويش را تثبيت كنند...زمامداران نيز گاه از اين ترس براي حفظ قدرت خويش استفاده كرده اند...و گاه ميان آنان و طبقه ي روحاني ائتلاف نزديكي برقرار شده است كه از اشتراك منافع ايندو در امر استيلاجوئي اقليتي ممتاز بر اكثريتي مطيع و استثمار اين اكثريت توسط اين اقليت سرچشمه مي گيرد....كار اساسي همه ي تشكيلات مذهبي، اعم از كنيسه و كليسا و مسجد، در هر مقطع زماني- مكاني، مبارزه با دانش و سركوبي آزاد انديشان به جرم انحراف از مذهب بوده است، زيرا تثبيت حاكميت آنان مستلزم اين بوده كه پيروان مذهب همواره صغيراني باقي بمانند كه حق و اجازه ي سوال در باره ي صحت دستورات مذهبي نداشته باشند."
بهر روي، مذاهب، يك طبقه ي ممتاز بنام روحاني را ايجاد كرده اند كه از برترين امتيازات طبقاتي بعد از پادشاهان برخوردار بوده اند و اين امتيازات در جمهوري اسلامي به اوج خود رسيد. امروز آنان همه چيز ما هستند : هم پادشاه و هم روحاني و هم سرمايه دار. و البته، خود را با ما انسانهاي عادي (بقول خودشان عوام كالانعام) هم مخلوط نمي كنند لباس ويژه دارند، دادگاه ويژه دارند و حقوق و امكانات ويژه.
سادات
طبقه ي اجتماعي برتر ديگري كه اسلام به رسميت شناخته، سادات هستند. در قرآن دوستي خويشان پيامبر جزو وظائف همه ي مسلمانان بحساب آمده است:
- قُل لَّا أسأَلُكُم علَيه أجرًا إلَّا الْمودة في الْقُرْبى (شوري 23)
ترجمه: اي پيامبر بگو من هيچ پاداشي در مقابل رسالتم نمي خواهم مگر دوستي خويشانم .
بر اين اساس فرزندان پيامبر (بقول اهل سنت فرزندان هاشم-بني هاشم- و فرزندان عباس عموي پيامبر) تا قيامت از دوستي مردم و تبعات فراوان آن برخوردار هستند صرفا به اين دليل كه خويشان پيامبرند. دوستي طبعا تبعاتي هم دارد مثل اولويت اجتماعي، احترام، كمك مالي و امثالهم . براي سادات بخش عمده اي از خمس هم در نظر گرفته شده است كه ميزان آن بسيار عظيم است (در مورد خمس در فصلهاي آتي بحث مي كنيم). يعني اگر سادات هيچ كاري هم نكنند زندگي آنان به بهترين وجه بايد توسط خمس اداره شود. اينهمه اولويت نه بدليل لياقت يا تلاش بلكه صرفا بدليل خويشاوندي با پيامبراست. پيامبر بدين طريق برتري و زندگي
مرفه نسل خويش را تا ابد تضمين كرده است . طبعا اينهم با تساوي انسانها ناسازگار است و عقل سليم انسان نمي پذيرد كه افرادي به صرف تولدشان بر ديگر انسانها برتري داشته باشند اين در واقع نوعي نژاد پرستي است .
در پايان اين بحث لازم است به دو آيه ديگر بپردازيم
- يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات 13)
ترجمه: اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفريديم و شما را شعبه و قبيله گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بىترديد خداوند داناى آگاه است.
-مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا ۖ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ(غافر 40)
ترجمه: هر كه بد ى كند جز به مانند آن كيفر نمىيابد و هر كه كار شايسته كند چه مرد باشد يا زن در حالى كه ايمان داشته باشد در نتيجه آنان داخل بهشت مىشوند و در آنجا بىحساب روزى مىيابند
بعضي خو استه اند از اين دو آيه نتيجه بگيرند كه انسانها از جمله زن و مرد مساوي اند. آنچه اين شائبه ر ا بر مي انگيزد اين است كه گفته شده كه بهترين افراد نزد خدا متقي ترين افرادند و در آيه ي دوم گفته شده كه عمل صالح چه از مرد و چه از زن موجب بهشت مي شود. اما نكته اي كه دقت نكرده اند اين است كه عمل صالح و تقوي بر حسب طبقه ي اجتماعي فرق مي كند. غلام صالح غلامي است كه فرمان ارباب را اطاعت كند و ارباب خوب هم اربابي است كه خوب فرمان بدهد. زن متقي زني
است كه كاملا مطيع شوهر باشد و در خانه بنشيند و با مرد بيگانه تا حد امكان هم صحبت نشود و قس علي هذا. بنابر اين اين آيات بهيچ عنوان تساوي انسانها را نمي رسانند .
نتايج عد م مساوات انسانها
عد م مساوات ريشه اي انسانها در اسلام، منجر به عدم مساوات وبي عدالتي در تمام زمينه هاي سياسي، اجتماعي ، اقتصادي و قضائي مي شود به بيان ديگر احكام فقهي، در اين حيطه ها، بر اساس بي عدالتي بنيان نهاده شده است . نگاهي به احكام مختلف فقهي در اين زمينه ها نشان مي دهد كه اين احكام متناسب با طبقه ي فرد متفاوت است . مثلا زن نصف مرد ارث مي برد. غلام مالك كار و مزد كار خودش نيست. غارت اموال كفار و بدبخت كردن و كشتن و بي خانمان كردن آنان كار پسنديده اي است و
قس علي هذا. طبعا اجراي اين احكام منجر به ايجاد جامعه اي بشدت غير عادلانه مي شود. البته اسلام اين احكام را عادلانه مي داند. ولي عقل بشر اين طبقه بندي و عدم مساوات را بي عدالتي مي داند. نشانه ي واضح آنهم اين است كه هيچ فردي مايل نيست در جايگاه طبقه ي حقير باشد. مثلا هيچكس مايل نيست برده باشد حتي اگر فوق العاده متدين باشد و تقريبا همه ي مردان مسلمان خدا را شكر مي كنند كه زن نشده اند.
اصل آزادی
ما ده ي 18 اعلاميه ي جهاني حقوق بشر: هر شخص حق دارد از آزادي انديشه، وجدان و دين بهره مند شود. اين حق مستلزم آزادي تغيير دين يا اعتقاد و همچنين آزادي اظهار دين يا اعتقاد، در قالب آموزش ديني، عبادتها و اجراي آيينها و مراسم ديني به تنهايي يا به صورت جمعي، به طور خصوصي يا عمومي است.
ما ده ي 19 اعلاميه ي جهاني حقوق بشر: هر فردي حق آزادي عقيده و بيان دارد و اين حق، مستلزم آن است كه كسي از داشتن عقايد خود بيم و نگراني نداشته باشد و در كسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افكار، به تمام وسايل ممكن، و بدون ملاحظات مرزي، آزاد باشد .
قبلا نشا ن داده شد كه آزادي عقيده ي ديني، مورد قبول اسلام نيست. اما آزادي انديشه و بيان چه؟: در شرائط ايده آل، اين نوع آزادي ها به اصول و احكام اسلامي محدود مي شود. يعني هيچكس حق ندارد اصول و فروع مذهب را مورد انتقاد قرار دهد يا مطلبي غير مذهبي را مطرح كند كه بطور مستقيم يا غير مستقيم، در عقائد ديني شبهه ايجاد كند. اينكه گفتم در شرائط ايده آل، از اينجهت است كه معمولا محدوديتهاي مذهبي خيلي فراتر از اين است و شامل محدوديت نقد روحانيون و سنتهاي منسوب به مذهب هم مي شود. مثلا آيا در ايران، شما مي توانيد خميني يا مراجع را مورد نقد قرار دهيد؟. حتي در نقد امام جمعه ي شهرتان نيز محدوديت داريد. باز حتي نمي توانيد امام جماعت مسجدتان را نيز نقد كنيد. مثال ديگر اينكه آيا شما مي توانيد امام زاده اي را مورد نقد قراردهيد؟ آيا ميتوان كتابهاي ديني مشهورحتي غير از قرآن (مثلا مفاتيح الجنان) را بدون ترس مورد نقد قرار داد . خلاصه هر چيزي كه بنحوي منتسب به مذهب باشد نقد ناپذير است. چنانچه در جمهوري اسلامي انتقاد از روحانيون و يا مسئولين
حكومتي، جرم سياسي محسوب مي شود كه بدترين جرم در جمهوري اسلامي است. بهمين دليل است كه جمهوري اسلامي، بالاترين آمار زندانيان سياسي، بالاترين آمار توقيف روزنامه ها، وبالاترين آمار روزنامه نگاران زنداني را در جهان دارد.مذهبي بودن حكومت، مردم را از بديهي ترين حقوقشان كه حق تعيي ن سرنوشت (حق حكومت بر خويش) و آزادي بيان و آزادي نقد دستگاههاي حكومتي است محروم كرده است . اين ترس دو جنبه دارد يكي ترس اخروي و يكي ترس از مجازات دنيوي. نقدمسائل
ضروري دين ( البته لغت ضروري هم گستره ي وسيعي دارد و تقريبا شامل همه ي امور ديني و منسوب به دين مي شود.) بمعني بي اعتقادي به دين است كه جزاي دنيوي آن مرگ است چون ارتداد محسوب مي شود و جزاي اخروي هم كه سوختن جاودانه است.
- و الَّذينَ سعوا في آياتنَا معاجِزِينَ أولَئك أ صحاب الْجحيمِ (حج 51 )
ترجمه: و كسانى كه در [نقد ] آيات ما با هدف عاجز كردن (بي اعتبار كردن) آنها مىكوشند اهل دوزخند
بد نيست كه جملاتي از شيخ فضل الله نوري و خميني (كه با امثال آيه ي فوق همخواني دارند)، را ذكر كنيم:
شيخ فضل الله نوري: " حريت (آزادي) اصل موذي خراب كننده ي قوانين الهي است"...زيرا "بناي قرآن بر آزاد نبودن قلم و لسان است" (مكتوبات ص 65)
با ز مي گويد " عجب است كه به خلط مبحث اشاعه مي دهند كه اسلام طلبان مستبدند و حال آنكه بايد مستبد باشند. اساس اسلام بلكه هر ديني بر استبداد است" (مكتوبات ص 348)
خميني در كتاب كشف الاسرار، كه بر ضد كسروي نوشته، در ص 104 مي نويسد:
" دانشمندان (روحانيون)...اگر خود را عهده دار نگاهداري دين و قرآن و مقدسات مذهبي مي دانند خود آنان با مشت آهنين دهان اين بيخردان (منتقدين) را خرد و سر آنها را زير پاي شهامت خود پايمال كنند و ما انتظار داريم كه دولت اسلام با مقررات ديني و مذهبي هميشه همراه و اين نشريات را كه بر خلاف قانون و دين است جلوگيري كند و اشخاصيكه اين ياوه سرائيها را مي كنند، در حضور هواخواهان دين اعدام كنند و اين فتنه جويان را كه مفسد في الارض هستند از زمين بر اندازد تا فتنه انگيزان ديگر دامن به آتش فتنه گري و تفرق كلمه نزنند و دست خيانت به مقدسات ديني دراز نكنند "
و باز خميني در ص 284 كتاب فوق مي نويسد:
"اگر احساسات ميهن دوستي و شرفخواهي آنها (مردم) نمرده بود خوب بود اوراق اين روزنامه ها و هفتگي ها در ميدان شهرستانها آتش زده شود تا نويسندگان براي هميشه تكليف خود را بفهمند" و ديديد كه هنگاميكه خميني به قدرت رسيد همين كارها را با قلمها و نشريات و نويسندگان كرد.
گما ن مي كنم صراحت صادقانه ي گفتار شيخ و خميني، ما را از توضيح بيشتر بي نياز كرد. نگاهي به تاريخ انديشمندان در جوامع اسلامي اين وضع را آشكار مي كند. نمونه هاي متعددي در تاريخ مي توان يافت كه افرادي كه جسارت آن را داشته اند كه اندكي از خطوط قرمز مذهبي رد شوند، زندان، بدبختي ومرگ را براي خود فراهم كرده اند، مثل محمد بن زكرياي رازي و نمونه ي مشهور معاصر ما كسروي است كه با نوشتن كتاب شيعه گري موجب مرگ خويش شد و نهايتا به فتواي خميني (به احتمال قوي) و بدست فدائيان اسلام ترور شد.
چو ن اسلام سعي كرده براي همه ي جنبه هاي زندگي انسان تكليف تعيين كند طبعا حق هرگونه اختيار و انديشه و نقد در اين امور را از بشر سلب كرده است. يعني آزادي فكر و بيان فقط در اموري قابل تصور است كه اسلام از آنها حرفي نزده باشد. اين گستردگي قانونگذاري موجب شده كه زندگي افراد متدين بيش از هر چيزي با دين بگذرد. حتي نحوه ي توالت رفتنشان را نيز دين تعيين مي كند و اين در حاليست كه از نقد و خردورزي در مورد اين احكام منع شده اند. اين پرهيز از تفكر در بخش
عظيمي از امور زندگي، منجر به ركود و ايستائي ذهن و خرد آنان ميشود. اينان بطور مستمر خود را به تسليم، عدم نقد و عدم تغيير، توصيه مي كنند. اين امر قدرت نقد و خلاقيت (قدرتهاي ذهني كه تنها وسيله ي پيشرفت اند) آنان را فلج مي كند. چنانچه مي بينيد كمترين خلاقيتهاي فكري، هنري و فرهنگي مربوط به متدين ترين افراد است. توضيح بيشتر در اين مورد در بحث "موانع پيشرفت در اسلام" خواهد آمد.
راه حل چيست؟ متاسفانه هيچ راه حل قطعي وجود ندارد. ولي با كنار گذاشتن اسلام سياسي از حكومت، مي توان اميدوار بود كه سياست، حقوق، اقتصاد، آموزش و پرورش و تكنولوژي و امثالهم از دستان تنگ روحانيون نجات پيدا كنند و امور كشور براساس علوم تجربي و خرد اداره شوند. همانگونه كه در كتاب دموكراسي بيان كردم، دموكراسي بهترين زمينه ساز استفاده از آخرين دست آوردهاي علمي و فكري بشر، در اداره ي امور كشور است.
گما ن مي كنم صراحت صادقانه ي گفتار شيخ و خميني، ما را از توضيح بيشتر بي نياز كرد. نگاهي به تاريخ انديشمندان در جوامع اسلامي اين وضع را آشكار مي كند. نمونه هاي متعددي در تاريخ مي توان يافت كه افرادي كه جسارت آن را داشته اند كه اندكي از خطوط قرمز مذهبي رد شوند، زندان، بدبختي ومرگ را براي خود فراهم كرده اند، مثل محمد بن زكرياي رازي و نمونه ي مشهور معاصر ما كسروي است كه با نوشتن كتاب شيعه گري موجب مرگ خويش شد و نهايتا به فتواي خميني (به احتمال قوي) و بدست فدائيان اسلام ترور شد.
چو ن اسلام سعي كرده براي همه ي جنبه هاي زندگي انسان تكليف تعيين كند طبعا حق هرگونه اختيار و انديشه و نقد در اين امور را از بشر سلب كرده است. يعني آزادي فكر و بيان فقط در اموري قابل تصور است كه اسلام از آنها حرفي نزده باشد. اين گستردگي قانونگذاري موجب شده كه زندگي افراد متدين بيش از هر چيزي با دين بگذرد. حتي نحوه ي توالت رفتنشان را نيز دين تعيين مي كند و اين در حاليست كه از نقد و خردورزي در مورد اين احكام منع شده اند. اين پرهيز از تفكر در بخش
عظيمي از امور زندگي، منجر به ركود و ايستائي ذهن و خرد آنان ميشود. اينان بطور مستمر خود را به تسليم، عدم نقد و عدم تغيير، توصيه مي كنند. اين امر قدرت نقد و خلاقيت (قدرتهاي ذهني كه تنها وسيله ي پيشرفت اند) آنان را فلج مي كند. چنانچه مي بينيد كمترين خلاقيتهاي فكري، هنري و فرهنگي مربوط به متدين ترين افراد است. توضيح بيشتر در اين مورد در بحث "موانع پيشرفت در اسلام" خواهد آمد.
راه حل چيست؟ متاسفانه هيچ راه حل قطعي وجود ندارد. ولي با كنار گذاشتن اسلام سياسي از حكومت، مي توان اميدوار بود كه سياست، حقوق، اقتصاد، آموزش و پرورش و تكنولوژي و امثالهم از دستان تنگ روحانيون نجات پيدا كنند و امور كشور براساس علوم تجربي و خرد اداره شوند. همانگونه كه در كتاب دموكراسي بيان كردم، دموكراسي بهترين زمينه ساز استفاده از آخرين دست آوردهاي علمي و فكري بشر، در اداره ي امور كشور است.
منبع:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر