احكام سياسي اسلام
ما ده ي 21 اعلاميه جهاني حقوق بشر
1- هر شخص حق دارد كه در اداره ي امور عمومي كشور خود، مستقيما يا به واسطه ي نمايندگاني كه آزادانه انتخاب شده باشند، شركت جويد.
2- هر شخص حق دارد با شرايط برابر به مشاغل عمومي كشور خود دست يابد.
3 - اراده ي مردم اساس قدرت حكومت است، اين اراده بايد در انتخاباتي سالم ابراز شود كه بطور ادواري صورت مي پذيرد. انتخابات بايد عمومي، با رعايت مساوات و با راي مخفي يا به طريقه اي مشابه برگزار شود كه آزادي راي را تامين كند .
بر اي فرد مؤمن، هر كجا مذهب سكوت مي كند جا براي خرد باز مي شود. خوشبختانه اينجا يكي از آنهاست. اسلام در مورد نوع حكومت و اينكه حكومت حق كيست، و اينكه مشروعيت حكومت به چيست واينكه چه روش اداري بايد بكار گرفته شود، سكوت كرده است. در اسلام هيچ مكتب سياسي يا روش مديريتي خاصي وجود ندارد. پيامبر هم، مدينه را شبيه ديگران به سبك كدخدا اداره مي كرد. تشكيلات اداري، مالي يا نظامي وجود نداشت. اين وضع در حدي وخيم بود كه خلفاي راشدين از جمله حضرت علي، حتي كالا يا پولي را براي اداره ي كشور نگه نمي داشتند، يعني خزانه ي دائمي وجود نداشت. و معمولا پولي كه از زكات يا غارت كفار به مدينه ميرسيد هر چه سريعتر بين مسلمانان قسمت مي شد. مدينه فاقد پليس بود حتي خيلفه فاقد مراقب بود بنحويكه سه خليفه (عمرو عثمان وعلي) از 4 خليفه ترور شدند. بلا شك پيشرفته ترين سيستم اداري آنزمان در ايران و روم بود و پس از اينكه خلافت اسلامي گسترش پيدا كرد خلفاي بني عباس مجبور شدند از علم و تجربه ي ايرانيان (خاندان برمكي) در اداره ي حكومت بهره بگيرند. با اينحال روحانيون ساده لوح (يا فريبكار) القاء مي كنند كه چند نصيحت علي به مالك اشتر يك مديريت جامع است علت آنست كه نمي دانند كه مديريت و سياست دانشهاي بسيار گسترده اي هستند كه در دهها شاخه داراي مدارك دكتراي تخصصي مي باشند.
بعد از فوت پيامبر، دو مسير براي اداره ي جامعه مطرح شد. يكي خلافت كه اهل سنت بدان راه رفتند و ديگري امامت كه شيعيان برگزيدند علت اساسي اين اختلاف اين است كه از پيامبر هيچ نص صريحي در مورد نحوه ي حكومت بعد از خودش وجود نداشت - اين يك اصل كلي است كه در فقه، هر كجا اختلافات شديد وجود دارد حتما نص صريح معتبري براي آن موضوع وجود ندارد.- چندين نفر از صحابه مثل ابوبكر و عمر روش خلافت را بر اساس نظر خويش (نه سنت پيامبر) برگزيدند وبا تاخير بسيارطولاني نظريه ي شيعه زاده شد. با قبول نظريه ي شيعه ي دوازده امامي هم، تكليف حكومت براي دوره ي كوتاهي مشخص شد و بعد از غيبت امام دوازدهم باز سكوت وجود دارد.
ولايت فقيه
با گذشت 1400 سا ل، نظريه ي ولايت فقيه توسط آيت الله خميني و منتظري تدوين شد. اما اين نظريه هم بدعتي بيش نيست و خود اين تاخير 1400 ساله، مؤيد عدم وجود نصي از قرآن وسنت براي آنست. اگر مايليد از جدالهاي فقهي و بي اعتباري اين نظريه مطلع شويد به كتاب "حكومت ولائي" اثر محسن كديور و يا به بخش ولايت فقيه كتاب " تكامل فكر سياسي شيعه" اثر احمد كاتب مراجعه كنيد. با توجه به منابع خوب مذكور بنده در اينجا وارد بحث مبسوط آن نمي شوم و فقط بصورت خيلي كوتاه به آن اشاره مي كنم . بر اي ولايت فقيه هيچ سندي در قرآن و سنت پيامبر وجود ندارد. همين كافي است كه آنرا صد درصد بي اعتبار كند، چون چيزي كه در قرآن و سنت پيامبر نباشد جزو اسلام نيست. البته ايرانيان صدها بار شنيده اند كه منظور از اولي الامر در آيه ي 95 نساء، ولايت فقيه است. يا أيها الَّذينَ آمنُوا أ طيعوا اللّه وأ طيعوا الرَّسول و أولي الأَمر منكُم ( نساء 95 )..ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا و پيامبر و اولياى امر خود اطاعت كنيد. اما اينهم از توليدات روحانيون حاكم بر جمهورياسلامي است. خلاصتا: اين آيه در مورد فرمانده انتخابي پيامبر در يك سريه (جنگي كه پيامبر در آن حضور ندارد) است كه به مسلمانان توصيه مي كند كه از فرمانده منصوب پيامبر تبعيت كنند. اما در شيعه، منظور از اولي الامر، امامان دوازده گانه هستند چون كليه احاديثي كه در منابع شيعه وجود دارند همين معني را بيان مي كنند (براي تفصيل به الميزان مراجعه كنيد). اما ناگهان بعد از به قدرت رسيدن روحانيون در ايران، معني آيه هم عوض شد و به دلخواه حكومت، شامل ولايت فقيه هم شد تا موقعيت ولي فقيه ر ا در دل مردم كم سواد تحكيم كند.
آيه الله خميني در كتاب ولايت فقيه، بر اساس چند حديث ضعيف (از نظر سند و دلالت) از امامان شيعه سعي كرده ولايت فقيه را اثبات كند. سپس آيه الله منتظري در كتاب "دراسات في ولايه الفقيه" كليه ي احاديث مزبور را از نظر سند و دلالت رد كرده است. جالب است كه بدانيد مهمترين اين احاديث مقبوله ي عمر بن حنظله است كه آيه الله غروي در كتاب "فقه استدلالي" با بيش از 20 دليل، جعلي بودن آنرا اثبات كرده است. سپس آيه الله منتظري با تمسك به استدلال ضعيف و نارسائي خواسته ولايت فقيه را اثبات كند. بدين نحو كه در اسلام ويژگيهائي براي مدير يا مسئول مطرح شده از جمله: عقل و علم و عدالت و توانائي. سپس علم را به معني علم دين (فقه) گرفته و گفته پس رئيس جامعه بايد فقيه باشد. در صورتيكه اين ويژگيها عقلي اند و اسلام ارشاد به عقل كرده و مفهوم آنها اين است كه هر كس مي خواهد پستي را بگيرد بايد در مورد آن پست آگاهي و توانائي كافي داشته باشد و آدم فاسدي هم نباشد. مثلا كسي كه مي خواهد رئيس يك دبستان شود بايد تجربه ي كافي آموزشي و اطلاعات تربيتي كافي داشته باشد اگر آگاهي يعني فقه، پس رئيس دبستان هم بايد فقيه باشد.
كسي هم كه مي خواهد رئيس كشور شود بايد فرد با تجربه ي سياسي و داراي آگاهي سياسي و اداري باشد و آدم توانا و پاكيباشد. اين چه ربطي به ولايت فقيه دارد. مگر رئيس جمهور مي خواهد نماز و روزه و حج و حيض و نفاس و زكات و خمس ووو انجام دهد كه بايد فقيه باشد. اين برداشت غلط آقايان از آنجا ناشي مي شود كه گمان مي كنند همه چيز در اسلام هست. و بعد از 30 سال كشتار و ظلم و خرابي و عقب افتادگي هنوز هم گمان مي كنند كه با رساله ي عمليه مي شود جهان را به بهترين وجه تا قيامت اداره كرد. يكي از هدفهاي اصلي اين كتاب اين است كه نشان دهد كه در اسلام قوانين لازم حتي براي 10 % امور كشوري نيز و جود ندارد و تازه اين احكام، اكثرا قابل اجرا نيستند، پس تقريبا هيچ. چنانچه تا كنون ديديد كه احكام زنان و بردگان و جنگ و اسارت و اهل كتاب و ديگر كفار و ..نه انساني اند ونه قابل اجراء. وه كه ما مردم از جمود و يخ زدگي ذهن اين روحانيون چه ها كشيده ايم و چه ها خواهيم كشيد .
مر اجع گذشته و بيشترمراجع معاصر شيعه هم، ولايت فقيه (بمعني حاكم سياسي)را قبول ندارند. از جمله آخوند خراساني، محسن حكيم ، سيد احمد خوانساري، و خوئي. مثلا آيت الله خوئي در مصباح الفقاهه مي گويد: " ولايت در زمان غيبت با هيچ دليلي براي فقها ثابت نمي شود". كساني كه با فقه آشنائي دارند مي دانند كه فقهاي بزرگ، چه سني و چه شيعه، بسيار محتاط هستند اما انسان وقتي ادله ي خميني و منتظري را بر ولايت فقيه مي خواند از بي احتياطي حيرت انگيز آنان به حيرت مي افتد. اميدوارم ايت الله منتظري در روزهاي پاياني عمر خويش ، اين شر و بدعت وحشتناك ولايت فقيه را كه با كمك خميني درست كرد، اصلاح كند. جالب است كه نكبت اين بدعت، دامن خود او را هم گرفت . خميني بر اين پايه ي پوشالي، كاخ عظيمي ساخت و ولايت را مطلقه، مادام العمروفرا قانوني و حتي فراتر از اسلام دانست بطور خلاصه اختياراتي به ولي فقيه داد كه پيامبر وامامان هم براي خودشان قائل نبودند.
در اينجا توجه شما را به سوال و جوابهائي از آيه الله مصباح كه مشابه نظرات آيه الله خميني است جلب مي كنم:
س: آيا ولي فقيه در مقابل سايرين پاسخگوست؟
ج: خير ، ايشان فقط در مقابل خداوند تبارك و تعالي پاسخگوست و در مقابل ساير افراد غير پاسخگوست
س:ايا ولي فقيه براي مردم عادي نقد شدني است؟
ج:خير همانگونه كه عنوان شد عقل مردم عادي قاصر از ورود به اين مسائل است و اساسا مردم عادي حق ورود به سياست را به اين معنا ندارند.
س:ايا ولي فقيه از طرف ساير فقها نقد شدني است؟
ج: خير ، ساير فقها حق دخالت در حكومت را از حيث اينكه فقيه هستند ندارند و از اين لحاظ فرقي با مردم عادي ندارند ،لذا موضع ساير فقها و حتي مراجع، ولي فقيه براي فقها نيزمثل سايرمردم غيرقابل نقد است.
س:ايا اعضا مجلس خبرگان رهبري يا رئيس ان ميتوانند از رهبري سئوال نمايند؟
ج: مجلس خبرگان رهبري مجراي تجلي و ظهور مقام عظماي ولايت است ولي در ادامه كارهر گونه نظارت به هر صورت باطل است و حتي نوشتن نامه به ايشان حرمت شكني محسوب مي شود چون همانگونه كه گفته شد از ايشان نبايد در مورد اعمالشان سئوال كرد.
س: اختيارات مقام عظماي ولايت محدود است يا نامحدود؟
ج: مقام عظماي ولايت داراي اختيارات نامحدود است و مي توانند درزماني كه لازم مي بينند حتي واجبات شرعي مثل حج را نيزبراي مدت محدود تعطيل كنند تا چه رسد به تصميمات جزئي تراز قبيل عزل و نصب مقامات و ...
س:ايااختيارات مقام عظماي ولايت به مكان خاصي ( مثلا يك كشورخاص) محدود ميشود؟
ج: خير ،اختيارات مقام عظماي ولايت هيچ قيد مكاني ندارد و ايشان ولي امر مسلمين جهان هستند
س: آيا قانون اساسي قيدي براي اختيارات مقام ولايت محسوب مي شود؟توضيح اين كه دريافتيم كه اختيارات مقام عظماي ولايت در قيد مكان و زمان خاص نيست، حال در خصوص قوانين وضع شده از طرف بشر مثل قانون اساسي چطور؟
ج: خيرانچه در قانون اساسي در رابطه با اختيارات مقام عظماي ولايت امده صرفا نمونه و كف اختيارات است و نه سقف ان و همانگونه كه از عنوان ولايت مطلقه مشخص است ، اين ولايت مطلقه بوده و در هيچ قيد قانوني نمي گنجد و الا مطلقه نبود.
س: موضع مردم عادي در مقابل ولايت فقيه چيست؟
ج: چون ايشان نايب امام زمان (عج) مي باشند، موضع مردم عادي ما در قبال ولايت مطلقه، بايد اطاعت مطلقه باشد و تفكرو سئوال در مورد عملكرد ايشان از وساوس شيطان است كه بايد به خداوند متعال پناه برد.
مهم نكته ي : بنده در حين نوشتن فصل سياست در كتاب نقد قرآن متوجه شدم كه هم ولايت فقيه شيعه و هم خلافت اهل سنت با روح استبدادي نظام سياسي محمد و قرآن سازگاري دارد. گرچه محمد در مورد نحوه ي اداره ي امور بعد از خودش سكوت كرده و اثبات خلافت يا ولايت فقيه به روش فقهي امكانپذير نيست اما او بعنوان يك فرد آگاه به دين با قدرت و اختيارات نامحدود جامعه ي مدينه را اداره مي كرد و روش او مي تواند سرمشق مسلمانان در آينده باشد و بهمين دليل هم بزرگان صحابه به خلافت روي آوردند؛ يعني حاكميت مادام العمر بلامنازع يك عالم ديني بر جسم و جان و ناموس و هستي مردم جهان؛ يعني استبداد مطلق ديني.
نتايج عملي ولايت فقيه
استبداد بدترين نوع حكومت است و استبداد ديني بدترين نوع استبداد است و استبداد ولايت فقيه استبداد ديني است. امثال من كه هم
استبداد شاهنشاهي را ديده اند و هم استبداد ولايت فقيه را، جمله ي فوق را كاملا لمس مي كنند. در زيانهاي استبداد كتب بسيار نوشته شده، بنابر اين خوانندگان را به اينگونه كتب ارجاع مي دهم از جمله توصيه مي كنم كه فصل ولايت فقيه از كتاب ارزشمند " تولدي ديگر" اثر دكتر شجاع الدين شفا را بخوانيد . در اينجا بطور اختصار به بعضي نتايج ويژه ي استبداد ولايت فقيه مي پردازيم:
- ذلت ظاهر و باطن: در استبداد غير ديني، استبداد ظاهري است و در استبداد مذهبي استبداد باطني است. مردم در مقابل ديكتاتورها از روي ترس در ظاهر تسليم و خاضعند اما در حكومت ديني مردم هم در ظاهر و هم در باطن تسليم و خاضعند. چون استبداد ديني به خدا و مذهب منسوب است، مردم مؤمن از حاق باطنشان ذلت و بردگي خويش و فرمانبرداري از حاكم مذهبي را مي پذيرند.
-نابو دي كرامت انساني. بركشيدن يكي تا فلك، لاجرم منجر به فروكشيدن ديگران مي شود. از كرامت و عزت ما 70 ميليون انسان در مقابل ولايت فقيه چه مانده است؟ هيچ، ما افراد نافهم و صغيري محسوب مي شويم كه قادر به تشخيص مصلحت خويش نيستيم و تنها يك نفر، ولايت فقيه است كه مصلحت ما را تشخيص مي دهد و طبعا به زور هم مي تواند ما گوسفندان را به سوي مصلحتمان سوق دهد. مردم خوب در جمهوري اسلامي چه مردمي اند . مردمي كه هيچگاه در صحت فرامين ولي فقيه ترديد نكنند، مردمي كه اصلا فكر نكنند، مردمي كه هر چه ولي فقيه مي گويد بدون تامل با فرياد بلند تاييد كنند، مردمي كه چون سگان دست آموز به فرمان ولايت فقيه به هر كه او بخواهد حمله كنند. او سعي دارد همه ي ما را به بسيجي تبديل كنند نوجوانانيكه بايد در شروع جوانيشان، تفكر و نقد و خلاقيت و دانش بياموزند توسط اين سيستم، شستشوي مغزي مي شوند و به بدترين درندگان تبديل م ي شوند .
- خفقا ن: خفه كننده ترين و بدترين خفقانها در حكومت مذهبي ايجاد مي شود. در اينجا نيز خود مومنين به ناتواني و عدم لياقت خود براي شنيدن بعضي اخبار و شنيدن بعضي حرفها و خواندن بعضي كتابها اعتقاد پيدا كرده اند. خود مومنين باور كرده اند كه نمي توانند فكر كنند. آيا از اين بيشتر مي توان فكر انسان را لگدكوب كرد؟ هر سخني كه كمترين تفاوتي با برداشت رايج مذهبي و يا با سخن رهبر داشته باشد منكوب مي شود . حتي برترين متخصصان هم بايد مواظب باشند كه در گفته و نوشته شان مطيع رهبر
باشند و گرنه سركوب مي شوند. آيا دقت كرده ايد كه بيشترين سركوب صاحبنظران و متفكران و اساتيد و هنرمندان در حكومت مذهبي اتفاق افتاده است. حكومت ولايت فقيه افتخار بيشترين فرار متفكران و هنرمندان را دارد. آيا با اين حجم سركوب فكر و متفكر، ديگر امكان رشدي براي ما باقي مانده است؟
كل دستگاه آموزشي از دبستان تا دانشگاه در اختيار ولي فقيه است. بيچاره كودكان ما كه بهترين دوران آموزشي خويش رامشغول تكرار طوطيوار آموزه هاي اينانند. كودكان ما بجاي اينكه انديشيدن را بياموزند از بر كردن را مي آموزند بجاي اينكه نقد را بياموزند انقياد را مي آموزند. بجاي اينكه خلاقيت را بياموزند تقليد را مي آموزند و بسياري از آنان هم به شكار بسيج در مي آيند . كل دستگاه فكري و تبليغي كشور در اختيار ولايت فقيه است. راديو تلويزيون، روزنامه هاي مهم كشور، مساجد، نمازهاي جمعه و حوزه ها. ديگر بندرت روحاني مستقلي پيدا مي شود. چون از طرفي تا حلقوم در درياي پول نفت ولايت فقيه فرو رفته اند و از طرف ديگر شمشير ولايت فقيه در بالاي سرشان در حركت است. كشور ما در هيچ تاريخي چنين خفقاني را به خود نديده است.
-كشتا ر و شكنجه: افتخار برترين سيستم كشتار و شكنجه نيز بعد ازكشورهاي كمونيستي از آن حكومت ولايت فقيه است. مذهب هر گاه دستور شكنجه و كشتن بدهد، بد ترين شكنجه گران و قاتلان تاريخ را توليد مي كند. علت آنست كه يك فرد مومن از روي وظيفه الهي شكنجه مي كند و از روي وظيفه الهي مي كشد و عقيده دارد كه هر چه شديدتر شكنجه كند و هر چه خشن تر بكشد و هرچه تعداد بيشتري را بكشد صواب بيشتري مي برد و حوريان بيشتري را در آغوش مي گيرد. يكي از متفكران كه مدتي طولاني در سلول انفرادي و زير شكنجه بود مي گفت كه هرگاه مي خواستند ما را شكنجه كنند وضو مي گرفتند و آيات قرآن ميخواندند. عاطفه و انسانيت در مقابل اعتقاد مذهبي رنگ مي بازد، چنانچه قرآن مي گويد :
- لَا تَأْخُذْكُم بِهِما رأفَةٌ في دينِ اللَّه ( نور 2)
ترجمه: در دين خدا شما را رافت و دلسوزي نگيرد
- فَإِذا لَقيتُم الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْب الرِّقَاب حتَّى إذ ا أثْخَنتُموهم فَشُد وا الْو ثَاق (محمد 4)
ترجمه: پس چو ن با كفار برخوردكرديد گردنها[يشان] را بزنيد تا زمانيكه خونريزي بسيار كرديد ( و پيروز شديد) پس اسيران را محكم در بند كشيد.
به جنگ بني قريظه در صفحات قبل اشاره كردم. مسلمانان تمام مردان و برخي از زنان اين قوم (حدود 700 نفر) را به فرمان پيامبر در يك روز گردن زدند و دختران و زنان داغديده را شب به رختخواب خود بردند .مثال ديگر واقعه ي عرنيها است: عرنيها 4- 8 نفر بودند. نزد پيامبر رفته اسلام آوردند و چون لاغر و ضعيف بودند پيامبر آنها را به نزد چوپانش فرستاد تا از شير و ادرار (در آن زمان ادرار شتر نقش دارو داشت) شترها بخورند و بهبود يابند. آنان چنين كردند و پس از بهبودي، چوپان پيامبر را كشتند و شترها را با خود به سرقت بردند. پيامر پس از اطلاع، عده اي را بدنبال آنان فرستاد. آنها را دستگير كرده نزد پيامبر آوردند. پيامبر دستور داد تا چشمان آنها را با ميخ گداخته كور كردند و دستها و پاهاي آنانرا قطع 185 و / كردند و آنان را در زير آفتاب قرار دادند تا مردند (سيره ي حلبي 3 205 ). و آيه ي 33 مائده در تاييد اين واقعه نازل شد. / تفسير طبري 6
-إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ۚ ذَٰلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا ۖ وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(مائده 33)
ترجمه: سز اى كسانى كه با خدا و پيامبر او مىجنگند و در زمين به فساد مىكوشند جز اين نيست كه كشته شون د يا بر دارآويخته گردند يا دست و پايشان در خلاف جهت يكديگر بريده شود يا از آن سرزمين تبعيد گردند اين ذلت آنان در دنياست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
بنابر اين چندان عجيب نيست كه در وقايع پس از انتخاب دوم احمدي نژاد، پاسداران و اطلاعاتيها جوانان مردم را زنده مي گرفتند و آنها را زير شكنجه مي كشتند و جسد ها را به مادرانشان تحويل مي دادند. حتي دهان پسر يكي از ياران خودشان (روح الاميني) را چون حاضر نشده بود آنچه مي خواهند بگويد، خرد كردند تا مرد. اين است جزاي دهاني كه چيزي غير از نظر ولايت فقيه از آن خارج شود. ولي فقيه مي گويد احمدي نژاد رئيس جمهور است پس هست و هر دهانيكه خلاف آن گويد بايد زير چكمه ي پاسداران خرد شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر