-ما دام العمر بودن ولي فقيه
ما دام العمر بودن ولايت فقيه هم فاجعه ي ديگري است. ضرورت موقتي بودن پستهاي حساس حكومتي امري است كه توسط بنيانگذاران حقوق بشر و دموكراسي كشف شد و امروز جزء مسلمات دموكراسي است. در اين مورد در كتاب دموكراسي توضيح داده ام. در اينجا اشاره ي كوتاهي به زيانهاي مادام العمر بودن ولايت فقيه مي كنيم:
- با توجه به اينكه همه چيز در انحصار ولي فقيه است، در تمام طول عمرش كل مملكت را در چارچوب درك و نظرات خود نگه مي دارد. و طبعا هم موجب ركود و ايستائي مي شود و هم ناتوانيها و خطا ها يش استمرار مي يابد . و هيچ راه نجاتي هم وجود ندارد.
- ما دام العمر بودن موجب محروميت جامعه از انديشه هاي نو و افراد تواناتر مي شود و فرصت استفاده از استعدادها را از جامعه صلب مي كند.
- چنانچه در بخش اول گفتيم ديكتاتوري لانه ي فساد است. يعني افراد فاسد و رذل و نادان و مديحه گو اطراف ديكتاتور را مي گيرند. حال با دائمي بودن ولايت فقيه اين فساد گسترده نيز دوام مي آورد و راه نجاتي وجود ندارد.
- غير قابل سو ال و مافوق قانون بودن ولايت فقيه
بر اساس اين نظر، ولي فقيه مجاز است كه هر كاري انجام دهد و هر اصل قانوني، اخلاقي يا ديني را نقض كند. و هيچكس هم حق ندارد در مورد دستورات و رفتار او كوچكترين ترديد و سؤالي كند. دادن قدرت مطلقه به يك نفر و برداشتن همه ي ابزارهاي كنترل، آيا كاري احمقانه تر از اين مي توان كرد.. او مي تواند پول نفت را بهر نحو كه خواست خرج كند. مي تواند به مردم دروغ بگويد و مردم را فريب دهد. اصولا دستگاه جمهوري اسلامي از قبل از شروع بر دروغ و نيرنگ استوار بوده و هست.
چنانچه خميني چنين كرد. خميني قبل از به قدرت رسيدن، وعده ي آزادي و دموكراسي و عدم حكومت روحانيون مي داد (به مصاحبههاي وي در پاريس مراجعه كنيد) بنحويكه، هم مردم ايران فريب خوردند و هم كشورهاي غربي. چنانچه مقاماتآمريكائي مطرح كرده بودند كه خميني شبيه گاندي است و يك دموكراسي بدون خونريزي را در ايران پايه گذاري مي كند. اما به محضي كه قدرت را گرفت، خشن ترين ديكتاتوري اعصار را ايجاد كرد. همچنين راديو تلويزون ولايت فقيه دائما به دروغگوئي و فريب مردم مشغول است. من كه تلويزيونهاي متعددي را بمدت طولاني مشاهده كرده ام تلويزيوني دروغگو تر و فريبكار تر از سيماي ايران نديدهام. ولايت فقيه مي تواند هر كه را خواست بي آبرو كند، شكنجه كند و بكشد . چنانچه دستگاه ولايت فقيه 30 سال است چنين مي كند و چنانچه خامنه اي بهترين شكنجه گر و جلادش (سعيد امامي) را قرباني خودش كرد و همسرش را به بدترين تهمتهاي ممكن آلوده كرد. حتي اگر ولي فقيه از همسر كس ي خوشش آمد مي تواند زن او را براي خودش اختيار كند. چنانچه پيامبر اينكار را كرد. كه بطور خلاصه چنين است:
پيامبر پسر خو انده اي داشت بنام زيد. زيد همسر زيبائي داشت بنام زينب بنت جحش. روزي پيامبر به در خانه ي زيد رفت پرده ي در را كه كنار زد زينب را بدون حجاب مشاهده كرد و تحت تاثير زيبائي او قرار گرفت و به او علاقمند شد.وقتي كه زيد به خانه آمد زينب ماجرا را براي او گفت. زيد گفت پس من ترا طلاق مي دهم تا پيامبر تر ا بگيرد . زيد نزد پيامبر آمد و همين را گفت ابتد پيامبر گفت برو همسرت را نگه دار در حاليكه علاقه ي به زينب ر ا در دل پنهان مي داشت. سپس آيه ي 37 احزاب نازل شد، تا پيامبر را به عشقش برساند. عايشه پس از نزول اين آيه به پيامبر گفت عجب خداي تو مطابق دل تو رفتار مي كند.
- وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا.(احزاب 37)
ترجمه: و آنگاه كه به كسى كه خدا بر او نعمت ارزانى داشته بود و تو به او نعمت داده بودى (زيد)گفتى همسرت ر ا پيش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار و آنچه را كه خدا آشكاركننده آن بود (علاقه به زينب را) در دل خود نهان مىكردى و از مردم مىترسيدى با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسى. پس چون زيد از آن [زن] كام برگرفت وى را به نكاح تو درآورديم. تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان گناهى نباشد و فرمان خدا اجرا گرديد .( 37)
و بدين نحو همسر پسر خوانده اش را تصاحب كرد و خانواده ي دو جوانرا از هم پاشيد (تفسير طبري ج 22 ص 12 ). البته مفسران بسيار تلاش كرده اند كه اينكار پيامبر را يك كار معنوي جلوه دهند ( به قول معروف عبدالغني در كتاب ارزشمند و محققانه اش: شخصيت محمدي يا حل آن معماي مقدس، "كار مفسران پاره دوزي است") از جمله به تعليل آيه ي فوق كه" تا در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان مشكلي نباشد" متمسك شده اند. كه پيامبر اينكار را كرد كه از آن به بعد مومنين هم
بتوانند زنان پسر خوانده شان را بعد از طلاق بگيرند. اما آيا پيامبر نمي توانست اين حكم را شفاهي اعلام كند حتما لازم بود عاشق شود و يك زوج جوان را از هم جدا كند و از زن زيباي پسر خوانده اش كام بگيرد. اين عذر بدتر از گناه است. لازم به ذكر است كه پيامبر بعد از عايشه، زينب ر ا بسيار دوست داشت و در هنگام عروسي با او، از خوشحالي، سور نيز داد كه در مورد سور دادنش نيز آيه اي نازل شده است.
از اسلام، دموكراسي هم در نمي آيد
اخيرا عده اي با مستمسكهاي سست مي خواهند دموكراسي را از اسلام استخراج كنند. اموري كه يه آن تمسك مي جويند يكي بيعت است كه آنرا نوعي راي دادن بحساب مي آورند و ديگري شورا است كه در اسلام به آن توصيه شده است و آنرا شبيه پارلمان يا مجلس شوري بحساب آورده اند. اما بررسي بيشتر موضوع :
چنانچه دركتاب دموكراسي بحث كرده ام، پايه ي دموكراسي "حق مردم بر حكومت بر خودشان" است. كه به چنين چيزي مطلقا در اسلام اشاره نشده است.
پس بيعت چيست ؟ بيعتي كه در زمان پيامبر وجود داشته قبول تسليم و اطاعت هميشگي مردم از پيامبر است نه انتخاب. اين بيعت در صلح حديبيه اتفاق افتاد كه صحابه با پيامبر بيعت كردند كه تا پاي جان در صورت وقوع جنگ ايستادگي كنند و آيه ي زير در مورد اين بيعت است:
- لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا( فتح 18)
ترجمه: به راستى خدا هنگامى كه مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت مىكردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزى نزديكى به آنها پاداش داد .
پس بيعتي كه سنت نبي است اين است و اينهم كه ربطي به انتخابات ندارد. بعد از فوت پيامبر نوع ديگري از بيعت توسط صحابه ي پيامبر براي انتخاب خليفه انجام گرفت كه تعداد كمي از بزرگان صحابه، خليفه را تعيين مي كردند. اين روش براي انتخاب خلفاي راشدين بكار گرفته شد و حضرت علي هم در نهج البلاغه در نامه هايش به معاويه به اين بيعت براي اثبات حقانيت خودش تمسك جسته است. در اين نوع بيعت است كه انتخاب و جود دارد. اما دقت كنيد به سه نكته ي اساسي:
اولا اين نوع بيعت را صحابه انجام دادند نه پيامبر. بنابراين سنت پيامبر محسوب نمي شود و جزو اسلام نيست. چنانچه قبلا گفتيم پيامبر در هيچ جا نگفته است كه بعد از من چگونه مسئول حكومت ر ا برگزينيد. ظاهرا اين روش در محيط عربستان وجود داشته و صحابه هم همان را بكار گرفته اند.
ثانيا: در اين نوع بيعت فقط بزرگان حاضر قوم، رئيس را بر مي گزينند نه مردم عادي. اگر اينرا دموكراسي بدانيد بايد تمام قبائل عربستان آنزمان را داراي حكومت دموكراسي بدانيد. دقت كنيد كه در دموكراسي بزرگ قوم و فرد عادي هر دو يك راي دارند. اين روش بعدا در اهل سنت بعنوان روش انتخاب خليفه توسط اصحاب حل و عقد تثبيت شد و رو ش انتخاب اميرالمومنين در حكومت طالبان هم همينطور بود. مسلما شما كه حكومت طالبان را دموكراتيك نمي دانيد.
ثالثا: پس از انتخاب توسط بزرگان قوم، مردم عادي مجبورند كه بيعت بمعني تسليم و اطاعت را انجام دهند. يعني حاكم برگزيده ي بزرگان به زور به مردم تحميل مي شود. اين كجا و انتخابات دموكراتيك كجا؟ اين تحميل خليفه به مردم توسط خلفاي راشدين از جمله حضرت علي انجام گرفت چنانچه بعد از روي كار آمدنش از تمام اقوام د ر سراسر كشور براي خويش بيعت گرفت و با كسانيكه بيعت نكردند جنگيد مثلا در مصر عده اي تقاضاي مهلت براي بررسي خواستند و علي به آنان مهلت نداد و به فرماندارش دستور جنگ با آنان را داد
اما شورا: در اسلام به مشورت توصيه شده كه طبعا توصيه ي نيكوئي است. اما شوري، دموكراسي نيست. مشورت با هر نوع حكومتي سازگار است. معمولا ديكتاتورها هم براي اداره ي امور با بزرگان كشوري و عقلا مشورت مي كردند. و پايدارترين و موفق ترين حاكمان كساني بوده اند كه از صاحبنظران مشورت مي طلبيدند. در اسلام هم به همين نوع مشورت توصيه شده است كه در انجام امور بهتر است كه با افراد عاقل باتجربه و عادل مشورت كرد. بر خلاف دموكراسي، در اسلام افراد مورد مشورت را خود حاكم انتخاب مي كند نه مردم. و باز بر خلاف دموكراسي كه مجلس شوري قدرت اصلي حكومت و تصميم گيرنده است، در اسلام، طرفهاي مشورت هيچ نقش حكومتي ندارند و تصميم گيرنده، خود حاكم است. آيه ي زير در مورد مشورت پيامبر با اصحاب است كه اين مطلب را مي رساند:
- و شَاورهم في الأَ مرِفَإِذ ا عزَمت فَتَوكَّلْ علَى اللّه ( آل عمران 159 )
ترجمه: با آنان مشورت كن و چون تو تصميم گرفتى بر خدا توكل كن (پيامبر تصميم مي گيرد نه شوري).
بنابر اين مردم سالاري ديني و حكومت دموكراتيك ديني و دموكراسي اسلامي، واژه هايي بي معني بيش نيستند . همانطور كه ماركسيسم اسلامي و سوسياليسم اسلامي بي معني اند
اسلام كشورهاي جغرافيائي را به رسميت نمي شناسد.
مرزوطن يا كشور اسلامي مرز اسلام و كفر است. يعني تمام مناطق مسلمان نشين و اهل جزيه، بصورت يكپارچه يك كشور اسلامي را تشكيل مي دهند و تحت يك حكومت اداره مي شوند. اين روشي است كه پيامير در زمان خودش به اجراء گذاشت و پس از او هر چهار خليفه راشدين هم بدان عمل كردند. و چون اسلام مي خواهد بر كل جهان غلبه پيدا كند بايد يك حكومت جهاني واحد ايجاد شود. واضح است كه اجراي اين روش در زمان حاضر نه قابل اجرا است و نه مفيد. هيچ كشوري حاضر نيست مليت و وطن خود را از دست بدهد. بعلاوه اداره جهان توسط يك حكومت مركزي زيانبار است. كشورهاي مجزا، امكان مشاركت بيشتر مردم را در حكومت فراهم مي كنند و بهتر مي توانند به خواستها و مشكلات هر منطقه رسيدگي كنند.
نتيجه گير ي
در اسلام الفباي سياست هم وجود ندارد. از دهها موضوع اوليه ي سياسي مثل مفهوم حكومت، قدرت ، نقش مردم در حكومت، مشروعيت حكومت، انواع حكومت، حقوق سياسي، دولت، ساختار دولت، كنترل دولت، محدوده ي اختيارات دولت و دهها موضوع سياسي ديگر هيچ اثري در اسلام نيست.پيامبر هم به روش كدخدائي ، بدون هيچ سازمان و روش مشخصي مدينه را اداره مي كرد. اينكه اسلام فاقد يك سيستم سياسي است يك فرصت طلائي را به مسلمانان مي دهد كه دراين دوره، بهترين و پيشرفته ترين نوع حكومت يعني دموكراسي را براي خود برگزينند.
منبع:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر