مو انع پيشرفت و توسعه
در اسلام
در اسلام آموزه هايي وجود دارند كه موجب كند كردن توسعه و پيشرفت مي شوند. در اين فصل به اين آموزه ها مي پردازيم.
علم ارزشمند در اسلام، علم دين است
با توجه به اينكه پايه ي تمام پيشرفتهاي جديد بشري، علوم تجربي است، لازم است بدانيم كه نظر اسلام در مورد علوم تجربي چيست.
در قرآن تاكيد فراواني بر اهميت و ارزش تفكر، تعقل و علم شده است وهمچنين در سنت نيز اين اهميت تكرار شده است. آيات و احاديث بسيار زيادند در اينجا چند نمونه ذكر مي كنيم :
-قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ (زمر 9)
ترجمه: بگو آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند تنها خردمندانند كه پندپذيرند
-إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ(انفال 22)
ترجمه: قطعا بدترين جنبندگا ن نزد خدا كران و لالانىاند كه تعقل نمي كنند
- آل عمران: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ (190) الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (191)
ترجمه: مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانههايى است ( 190 ) همانان كه خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين فكر ميكنند. پروردگارا اينها را بيهوده نيافريدهاى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار ( 191)
- قا ل النبي: من سلك طريقا يطلب به علما سهل الله له طريقا الي الجنه (اهل سنت: صحيح بخاري 1/27)
ترجمه: پيامبر گفت كسي كه راهي را در طلب علم طي كند خداوند راهي به بهشت را برايش تسهيل مي كند.
- الامام علي: العلم اصل كل خير (غررالحكم 20)
ترجمه: علم اصل هر خيري است.
آيا منظور از علم ارزشمند در اسلام، همه ي علوم است؟
منظو ر از اينهمه تاكيد بر علم، علم دين است و تعقل و تفكر مورد نظر اسلام تعقل و تفكر در دين است.
براي اثبات اين امر شواهد بسياري وجود دارد از جمله:
اول: اگر در آياتي كه در آنان از علم، تفكر و تعقل يادشده دقت كنيد همگي در زمينه ي ايمان و عمل به اسلام است. براي مثال به آيات زير توجه كنيد :
-أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ ۗ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ (زمر 9)
ترجمه: [ آيا چنين كسى (كافر) بهتر است] يا آن كسى كه در طول شب درسجده و قيام اطاعت [خدا] مىكند [و] از آخرت مىترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد بگو آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند تنها خردمندانند كه پندپذيرند
منظو ر آيه كاملا واضح است يعني كسانيكه در طول شب به اطاعت خدا مشغولند، علم دارند (يعلمون) و در مقابل كسانيكه عبادت نمي كنند علم ندارند (لا يعلمون) بنابر اين منظور از علم، علم به خدا و دين است .
آيات 190 -191 آل عمران كه در بالا ذكر شد نمونه ي عالي هستند از اينكه تفكر مورد نظر قرآن تفكري است كه منجر به ايمان شود: ترجمه: مسلما در آفرينش آسمانها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانههايى است ( 190 ) همانان كه خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين فكر مي كنند. پروردگارا اينها را بيهوده نيافريدهاى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار .( 191)
دوم: ايندو آيه از سوره ي انفال را مجاور هم بگذاريد:
-إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ(انفال 22)
ترجمه: قطعا بدترين جنبندگا ن نزد خدا كران و لالانىاند كه تعقل نمي كنند
-إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (انفال 55)
ترجمه: قطعا بدترين جنبندگا ن پيش خدا كسانىاند كه كفر ورزيدند و ايمان نمىآورند
نتيجه اين مي شود: كفر و بي ايماني = تعقل نكردن، به عبارت ديگر: ايمان = تعقل
سوم: أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ ۚ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا (فرقان 44)
ترجمه: يا گما ن دارى كه بيشترشان (كفار) مىشنوند يا مىانديشند آنان جز مانند چهارپايان نيستند بلكه گمراهترند.
در آيه فوق كفار را فاقد تعقل قلمداد كرده است. يعني ايمان مساوي تعقل است.
چهارم: وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ (ملك 10)
ترجمه: و (كافران)گويند اگر شنيده بوديم يا تعقل كرده بوديم در دوزخيان نبوديم.
در اين آيه اصحاب جهنم را فاقد تعقل مي داند. اين تفحص را مي توانيد در بقيه ي آياتي كه لغت فكر يا عقل و يا علم دارند ادامه دهيد به همين نتيجه مي رسيد.
بنابر اين با توجه به كليه ي آيات مربوط به علم و تعقل در قرآن (كه چند مورد آن ذكر شد)، كسي كه ايمان ندارد فاقد تعقل و تفكر و علم بحساب مي آيد هر چند استاد رياضي يا نجوم و يا فيزيك باشد. به بيان ديگر، علمي كه يادگيري و آموزشش صواب دارد و معلم و متعلمش محترم است دانش دين است.
اما شواهدي از احاديث:
- النبي: من ابتغي العلم من غيره اضله الله (تفسير عياشي 6/1)
ترجمه: كسيكه بر اي علم به غير از قرآن رجوع كند خدا اورا گمراه مي كند.
- امام كاظم از پيامبر نقل كرده: روزي پيامبر وارد مسجد شد. ديد عده اي دور فردي جمع شده اند. پرسيد اين كيست؟ گفتند علامه (بسيار دانا). پرسيد علامه چيست؟ گفتند او داناترين فرد به انساب عرب و وقايع عرب و ايام جاهليت و اشعار آنست (تاريخ و ادبيات و نسلهاي عرب را ميداند). پيامبر گفت اين علمي است كه ندانستنش ضرري نمي رساند و دانستنش نفعي ندارد. سپس گفت "انما العلم ثلاثه: آيه محكمه، او فريضه عادله او سنه قائمه و ما خلاهن فهو فضل" يعني علم سه گونه است: آيه ي محكم، يا واجب الهي عادله و يا سنت استوار (كه هر سه عل م دينند) و غير از آن فضل است (اصول كافي 32/1)
يعني پيامبر غير از علم دين را علم نمي داند. و بقيه ي علوم را فضل مي داند. فضل به معني زيادي است يا زيادي نيكو (فضيلت) و يا زيادي بيهوده. با توجه به فحواي سخن پيامبر بنظر مي رسد كه منظور وي زيادي بيهوده باشد. نظر اكثريت قريب به اتفاق علماي ديني هم همين است. در اينجا براي نمونه نظر دوتن از بزرگترينها ر ا مي آورم:
مولو ي بزرگترين شاعر و عارف اسلامي مي گويد:
خر ده كاريهاي علم هندسه يا نجوم و علم طب و فلسفه
كا ن تعلق با همين دنييستش ره به هفتم آسمان بر نيستش
اين همه علم بناي آخور است كه عماد بود گاو و اشتر است
بهر استبقاي حيوان چند روز نام آن كردند اين گيجان رموز
در جاي ديگر مي گويد:
علم ها ي اهل حس شد پوزبند تا نگيرد شير زان علم بلند
يعني همانطو ر كه پوزبند بره يا گوساله، مانع شير خوردن آنان از پستان مادر مي شود، علوم غير الهي هم پوزبندي بيش نيستند كه مانع يادگيري علم الهي مي شوند .
صد ر المتالهين شيرازي بزرگترين فيلسوف تاريخ اسلام به بو علي سينا خرده مي گيرد كه چرا عمر باارزش خويش را در علوم بي ارزش طب و رياضيات و امثالهم سپري كرده است. بنابر اين دانشهاي غير ديني در اسلام ارزشي ندارند از جمله علوم تجربي. در قرآن وسنت هيچ آيه و يا حديثي يافت نمي شود كه با اطمينان بتوان گفت در مورد علوم تجربي است،كه طبيعي است چون علوم تجربي حدود 200 سال عمر دارند و در زمان پيامبر ناشناخته بوده است. محمدرضا حكيمي در كتاب الحيات، بسيار تلاش كرده كه حديثي در مورد علوم تجربي پيدا كند اما نيافته است. ايشان حدود 20 حديث كه در آنان لغت تجربه يا مفهوم آن وجود داشته گرد آورده است ( مثل: قال علي: "كل معونه تحتاج الي التجارب " يعني هر كاري نياز به تجربه دارد). ولي خودش هم مي داند كه اين تجربه همان تجربه ي روزمره ي شناخته شده بين مردم است نه علم تجربي .
بنابر اين دانش تجربي به مفهوم امروزين، در اسلام ناشناخته است و اگر هم شناخته شده بود تازه مي شد علم آخور و بي ارزش، و اين است گوهر عقب افتادگي، چون گوهر پيشرفت، علم تجربي است. در نظر يك انسان مؤمن خواندن يك آيه ي قرآن يا ذكر يك صلوات، صواب و ارزشش بيش از خواندن يك كتاب فيزيك است. بنابر اين هيچگاه يك مؤمن آگاه به اسلام، يك دانشمند موفق علوم تجربي نمي شود. مؤمن ترينها، از علوم تجربي گريزانترينند. اين وضعيت اسف باري است كه در سراسر جهان اسلام وجود دارد. توجه كنيد كه كشورهاي اسلامي جزو اولين كشورهائي بودند كه دانشجو به اروپا اعزام كرده اند از حدود 100 سال قبل (مثلا ما از زمان امير كبير چنين كرديم). و هنوز هم اعزام مي كنند ولي سطح علمي و توليد علمي چه تغييري كرده است؟ نزديك به هيچ. هنوز هم كشورهاي اسلامي از نظر علمي در پائين ترين رده هاي كشورهاي جهان هستند.
اعتقاد به همه چيز داشتن اسلام
در قرآن بيان شده كه قرآن شامل همه چيز است :
- و نَزَّلْنَا علَيك الْكتَاب تبيانًا لِّكُلِّ شَي ء ( نحل 89 )
ترجمه: ما بر تو كتابي نا زل كرديم كه بيان كننده ي همه چيز است
- ما فَرَّطْنَا في الكتَاب من شَي ء ( انعام 38
ترجمه: ما هيچ چيزي را در كتاب فروگذار نكرده ايم.
- عن النبي: ..و انزل علي القرآن فيه تبيان كل شيء (تفسير طبري 8/15 )
ترجمه: بر من قر آن نازل شد كه در آن بيان همه چيز هست
- النبي: من ابتغي العلم من غيره اضله الله (تفسير عياشي 6/1)
ترجمه: كسيكه بر اي علم به غير قرآن رجوع كند خدا اورا گمراه مي كند (يعني همه ي علوم در اسلام هست).
-النبي: من التمس الهدي في غيره اضله الله (تفسير عياشي 3/1)
ترجمه: كسيكه بر اي هدايت به غير قرآن رجوع كند خدا اورا گمراه مي كند.
- الامام اصادق: ان الله انزل في القرآن تبيان كل شيء، حتي والله ما ترك شيئا يحتاج العباد اليه الا بينه للناس ..(تفسير قمي 745)
ترجمه: امام صادق: خداوند در قرآن بيان همه چيز را نازل كرده است. حتي به خدا سوگند چيزي كه مردم به آن احتياج داشته باشند را ترك نكرده است.
بنابر اين بر اساس قرآن و سنت، مسلمانان بر اين باورند كه اسلام همه چيز دارد و پاسخگوي تمام نيازهاي آنان است. علاوه بر قرآن، تقريبا هر آنچه پيامبر گفته يا انجام داده جزو سنت شده است و خودش هم محدوده ا ي براي آن مشخص نكرده يعني نگفته كه كدام جزو سنت است و كدام نيست. بنابر اين از رفتار خصوصي جنسي او با زنانش تا نحوه دستشويي رفتن وي و ....همگي جزو اسلام محسوب مي شوند. بنابراين در طي 23 سال پيامبري، برخورد با انواع پديده ها روي داده و حداقل اشاره اي به بسياري امور در اسلام وجود دارد. پيامبر نيز گمان مي كرده كه چون هر موردي در زندگي اعراب زمانش را پاسخ داده، پس چيز ديگري نمانده و اسلام همه نيازهاي دنيوي و اخروي را در بر مي گيرد . بهر روي مسلمين از آغاز تا كنون بر اين تصورند كه در امور خصوصي،پاكيزگي و حتي پزشكي، تربيتي، اجتماعي، سياسي، قضائي، اقتصادي و اخلاقي نيازي به غير
قرآن ندارند. بر اساس اين اعتقاد بود كه مسلمانان در طي جنگهاي مسلمان سازي، تمامي مظاهر تمدن و فرهنگ از جمله كتابخانه هاي ملل مغلوب را نابود مي كردند. مثلا در فتح مصر، عمرو عاص، فرمانده ي مسلمانان، از عمر در مورد كتابخانه ي عظيم اسكندريه كسب تكليف كرد. عمر در پاسخ نوشت: "اگر در آن كتابها مطالبي موافق كتاب خدا (قرآن) است، با وجود قرآن ما را به اين كتابها نيازي نيست. و اگر در آنها چيزي بر خلاف كتاب خداست، حاجتي به آنها نيست. پس به نابودي انها اقدام كن". بدنبال در يافت اين دستور، عمروعاص كل كتابها را كه محصول فرهنگ چند هزارساله ي مصر بود به آتش كشيد (تاريخ علوم عقلي ص 33 ) . پس از فتح ايران نيز سعد بن ابي وقاص از عمر در مورد كتابخانه هاي ايران سوال .( كرد. عمر به او نوشت " آنها در ا به آب انداز" (تاريخ علوم عقلي ص 33) و بدين نحو آثار تمدن عظيم ايران هم نابود شد. ممكن است بعضي بگويند كه عمر اينكار را خودسرانه انجام داده، اما جالب است كه هيچ اعتراضي از سوي هيچيك از صحابه از جمله علي بر اينكار عمر وجود ندارد يعني اينكارها مطابق اسلام بوده است.
بر اساس اين تصور است كه در صدر اسلام و حكومت امويان و اوائل عباسيان هيچ كتابي از يونان ترجمه نشد. (چون مسلمانان تا آنزمان يونان را فتح نكرده بودند كتابها و تمدن يونان براي بشريت باقي ماند. و گرنه امروز هيچ اثري از سقراط و افلاطون و ارسطو و فيثاغورث و امثالهم و كتابهايشان وجود نداشت. و اگاهان مي دانند كه كتب و فرهنگ و هنر يونان چه اثر عظيمي در تمدنهاي بعدي از جمله تمدن امروز داشته است). عباسيان چون دانش دوست بودند اجازه دادند كه كتب يوناني ترجمه شود و در همان زمان هم مترجمان با مخالفت شديد روبرو بودند. و تنها از آنزمان بود كه دانشهاي ديگر به سرزمينهاي اسلامي وارد شد و بعد ها دانشمنداني چون بوعلي دنباله ي دانش يونان را در طب و فلسفه و رياضيات گرفتند و مقداري هم بدان افزودند. بر اساس اين باور است كه علماي اسلام معتقد بودند كه با وجود اسلام، بشر به هيچ قانون ديگري نياز ندارد . چنانچه شيخ فضل الله نوري مي گويد" قانون الهي ما مخصوص به عبادات نيست، بلكه حكم جميع مواد سياسيه را بر وجه اكمل و اوفي داراست..لذا ما ابدا محتاج به جعل قانون نخواهيم بود" (مكتوبات ص 57) باز مي گويد " ما اهل اسلام شريعتي داريم آسماني و جاوداني كه در هر
موضوع حكمي و براي هر موقع تكليفي مقرر فرموده است" (لوايح ص31 ) . همچنين خميني در كشف الاسرار ص 238 خطاب به كسروي مي نويسد " اي بي خرد كه عيب قانون اسلام را اين مي داني كه براي مردگان و مردم دوسر نيز تكليف معين كرده. اين قانون خدائي است كه از قبل از ولادت تا پس از مردن و از تخت سلطنت تا تخته ي تابوت، هيچ جزئي از جزئيات اجتماعي و فردي را فروگذار نكرده است. اينجا قانونگذار خداي داناست كه غفلت از هيچ چيز بشر ندارد در حاليكه زندگي مادي او را به بهترين طرز و بزرگترين اساس تمدن و تعالي اداره مي كند زندگي معنوي او را با نيكوترين و سعادتمند ترين طور تامين مي نمايد. و در عين حال كه تكليف انسان دو سر را گفته، تكليف انسان خود سر افسار گسيخته چون شماها را نيز معين كرده است و بخواست خدا يكروز عملي مي شود" (كه عملي شد و كسروي را كشتند). غير از موضوع مورد بحث، اميدوارم از ادب والا و قلم زيبا و استدلال اوفاي خميني نيز لذت ببريد !!. خميني در ص 289 كشف الاسرار مي نويسد"جمله ي كلام آنكه بشر چنين حقي
(قانونگذاري) نداردو هر قانوني كه وضع كند جز سياه مشقي نيست".
اين باور كه جواب همه ي نيازهاي بشر در اسلام هست يك فاجعه ي بزرگ است و يك عامل اساسي در عقب افتادگي مسلمانان است و موجب مي شود مسلمانان از دانش بشري در اداره ي حكومت و امور زندگي شان محروم شوند. مسلمانان بجاي اينكه براي امور اجتماعي، تربيتي، سياسي، اقتصادي، حقوقي و قضائي به كتب علمي مراجعه كنند به كتب ديني نوشته شده در 1400 سال پيش مراجعه مي كنند. اين يعني ركود و سكون. براي مثال اگر به كتابهائي سياسي و ... روحانيون بزرگ مثل ولايت فقه و كشف الاسرار خميني، يا دراسات في ولايه الفقي ه منتظري و يا تنبيه الامه و تنزيه المله نائيني مراجعه كنيد هيچ ارجاعي به كتابهاي دانشمندان علوم جديد نمي بينيد. كساني كه مدعيند مشكلات جهان بشري را حل مي كنند حتي براي فهم مسائل جديد هم حاضر نيستند به كتب علمي دانشگاهي جديد مراجعه كنند. اين نوع ديگري از آتش زدن كتابخانه ها توسط عمر است چه بسوزاني و چه استفاده نكني، نتيجه يكسان است. اين فاجعه خيلي عميق است چون همراه با فرهنگ ديني جزو ساختار رفتاري مسلمانان مي شود. جوانان مومن دانشگاهي هم وقتي مي خواهند يك كتاب غير درسي در امور اجتماعي بخوانند كتب ديني را مي خوانند. چند در صد از جوانان مسلمان اعلاميه ي جهاني حقوق بشر را خوانده اند؟ چند در صد يك كتاب خوب در مورد دموكراسي خوانده اند؟ و قس علي هذا. اين سؤال را مي توان در مورد نمايندگان مجلس و وزرا و ديگر مقامات كشوري هم مطرح كرد. نتيجه يكسان است. بندرت يك انسان مؤمن كتابي علمي در مورد امور سياسي اجتماعي مي خواند.چون اسلام را كافي مي داند.
بر اساس آنچه گفته شد، پيدايش دموكراسي در كشورهاي اسلامي از هر جاي ديگر جهان سختتر است. كشورهاي هند و پاكستان را مقايسه كنيد. نژاد و سرزمين و تاريخ هر دو يكي است چنانچه مي دانيد مسلمانان بطور مخلوط با بقيه ي مردم در سراسر هند زندگي مي كردند. و پس از استقلال هند، علي رغم مخالفت گاندي، مسلمانها جد ا شدند. بنابراين تفاوت هند و پاكستان تنها در مذهب است. مذهب هندو بيشتر به امور معنوي كار دارد بنابر اين دست هندوها در تغيير و پيشرفت باز است و بالعكس اسلام به همه چيز كار دارد و هر چه مذهبي احكام بيشتري داشته باشد بيشتر مانع تغيير وپيشرفت مي شود. ببينيد دموكراسي در پاكستان چه سرنوشت غم انگيزي داشته در حاليكه در هند پايدار بوده و همچنين استسطح علمي و فني و مسائل ديگر .
سلب آزادي
در فصل "اسلام و حقوق بشر" نشان داديم كه اسلام بهيچ روي آزادي عقيده را قبول ندارد. بعلاوه، هر گونه نقد احكام اسلامي و هر آنچه به اسلام مربوط است، را گناه و جرم مي داند. حال اگر اين سلب آزادي را بگذاريد در كنار اين اصل، كه اسلام مدعي است كه پاسخ همه ي نيازهاي بشري را دارد و عملا هم سعي كرده براي بسياري جنبه هاي زندگي انسان تكليف تعيين كند. نتيجه اين مي شود كه طبعا حق هرگونه اختيار و انديشه و نقد در امور وسيعي از زندگي را از بشر سلب كرده است. يك ايدئولوژي فراگير مثل اسلام، بصورت فراگيري دست محققان و متفكران را مي بندد و نقد و تفكر و انديشه را فلج مي كند. يعني آزادي فكر و بيان فقط در اموري قابل تصور است كه اسلام از آنها حرفي نزده باشد. اين گستردگي قانونگذاري در اسلام موجب شده كه زندگي افراد متدين بيش از هر چيزي با دين بگذرد. حتي نحوه ي توالت رفتنشان را نيز دين تعيين مي كند و اين در حاليست كه از نقد و خردورزي در مورد اين احكام منع شده اند. اين پرهيز از تفكر در بخش عظيمي از امور زندگي، منجر به ركود و ايستائي ذهن و خرد آنان ميشود. اين امر قدرت نقد و خلاقيت (قدرتهاي ذهني كه تنها وسيله ي پيشرفت اند) آنان را فلج مي كند. چنانچه مي بينيد كمترين خلاقيتهاي فكري، هنري و فرهنگي مربوط به متدين ترين افراد است .
نبو د آزادي، موجب توقف رشد فردي و اجتماعي مي شود. براي اينكه استعدادهاي فرد بتوانند شكوفا شوند. لازم است كه آزاد باشد بياموزد يعني به كتب و منابع لازم آزادانه دسترسي داشته باشد، آزاد باشد بينديشد، آزاد باشد نقد كند و آزاد باشد بنويسد و بيان كند و آزاد باشد نقد و خلاقيت خويش را عرضه كند. نفي هر كدام از اين آزادي ها، فرد را از رشد باز مي دارد. بقول يكي از بزرگان " بدون آزادي، چيزي بنام فرزانگي وجود نخواهد داشت". اصولا بدون آزادي، انديشمند و متفكري بوجود نمي آيد. رشد اجتماعي هم نتيجه ي جمع و كنش متقابل رشد هاي فردي است. پس نفي آزاديها، رشد اجتماعي را هم متوقف مي كند. در زمينه ي
سياسي هم، عدم آزادي بيان موجب پايدار شدن خطاها و فساد دستگاه حكومتي مي شود. همچنين سيستم سياسي از تكامل، بهبود و رشد باز مي ايستد. بطور خلاصه اصلاح و رشد در هر زمينه اي از زندگي فردي و اجتماعي، نيازمند آزادي در آن زمينه است و بدون آزادي همه چيز راكد مي شود و به فساد مي گرايد. نگاهي به تاريخ، اين حقيقت را آشكار مي كند . مثلا رشد علمي در مقاطعي از تاريخ اتفاق افتاده كه انديشمندان از آزادي هاي فوق، بطور نسبي برخوردار بوده اند. در شوروي سابق رشد تكنولوژيك و كشاورزي نسبتا خوب بود چون در اين زمينه ها حساسيت ايدئولوژيك كمتر بود و طبعا آزادي نسبي وجود داشت. البته اين رشد كمتر از غرب بود چون برنامه ريزيها در دست دولت بود و بخش خصوصي هم وجود نداشت. اما در زمينه هاي سياسي، اجتماعي، حقوق، اقتصاد، تعليم وتربيت، تاريخ و فلسفه ، محدوديتهاي شديد ايدئولوژيك موجب ركود و ضعف و عقب افتادگي شد. چون دانشمندان نمي توانستند پا را از حريمهاي كمونيسم فراتر بنهند. و همين عقب افتادگي ها قطعا از عواملي بودند كه به سقوط كمونيسم كمك كردند.
همين وضعيت در مورد مسلمانان وجود دارد. اسلام در بسياري از زمينه ها نظر داده و يا جعل قانون كرده است و طبعا مسلمين بهيچ روي حق ندارند چيزي بگويند كه كمترين برخوردي با اين احكام داشته باشد. بنابر اين هيچ دانشمندي در اقتصاد، سياست، روانشناسي، تعليم و تربيت، انسان شناسي، جامعه شناسي و حتي فيزيك و زيست شناسي و پزشكي و بهداشت نمي تواند چيزي را مطرح كند كه با مطالب اسلام اصطكاك داشته باشد. مثلا به تئوري تكامل در زيست شناسي توجه كنيد. در همه ي كشورهاي اسلامي صحبتي وتحقيقي در مورد اين تئوري پايه در زيست شناسي، نمي شود. و بصورت گذرا و با احتياط تمام، فقط به آن اشاره مي شود. چون اين تئوري با سخنان قرآن در مورد خلقت موجودات و انسان ناسازگار است .
حا ل اگر به محدوديتهاي فوق، سلب آزادي ها توسط حكومت اسلامي را هم بيفزائيد وضعيت دهشتناك مي شود. ببينيد چه بلائي بر سر رشته علوم سياسي در اين كشور در 30 سال گذشته آمده است. هر استاد يا محققي كه بخواهد چيزي بگويد يا بنويسد و يا تحقيق كند، بنحوي با ولايت فقيه در گير مي شود و مجبور است كه لب بگزد و حرف نزند و با اندك بي احتياطي، اساتيد شغل خود را از دست مي دهند.
منبع:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر