۲۷ بهمن، ۱۳۹۷

نقد احكام حقوقي، سياسي و اقتصادي اسلام( ضرورت جدائي دين ازسياست )- فصل چهارم-3

مخالفت اسلام با جمع كردن ثروت

اسلام شديدا با انبوه كردن ثروت (تكاثر) مخالف است: آيه ي زير مي گويد كه ثروتمندان نبايد ثروت خويش را انبوه كنند بلكه بايد آنرا در راه خدا ببخشند.
-  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ۗ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (توبه 34 ) يَوْمَ يُحْمَىٰ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَىٰ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ ۖ هَٰذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ (توبه 35)
ترجمه: و كسانى كه زر و سيم را گنجينه مىكنند و آن را در راه خدا هزينه نمى‌كنند ايشان را از عذابى دردناك خبر ده ( 34 )روزى كه آن [گنجينه]ها را در آتش دوزخ بگدازند و پيشانى و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ كنند [و گويند] اين است آنچه براى خود اندوختيد پس [كيفر] آنچه را مىاندوختيد بچشيد ( 35)

دكتر شريعتي مي خواست از اين آيه سوسياليسم را بيرون بكشد. غافل از اينكه اين آيه نه با سوسياليسم مي سازد و نه با سرمايه داري و نه با دانش اقتصاد . محمدرضا حكيمي احاديث بسياري را از منابع شيعه بر ضد تراكم ثروت در كتاب الحيات جمع آوري كرده است. در اينجا فقط 3 حديث را براي نمونه ذكر مي كنيم.
- الامام علي: اعلموا ان كثرة المال مفسدة للدين، مقساة للقلوب (تحف العقول 141)
ترجمه: بد انيد كثرت مال موجب مفسده در دين و سخت شدن قلب مي شود.

 النبي: شر امتي الاغنياء (مجمع البيان 334/10)
 ترجمه: پيامبر گفت: بدترين  افراد امت من ثروتمندانند.
- الامام علي: فلتكن مسألتك فيما يبقي لك جماله و ينفي عنك وباله، فالمال لا يبقي لك و لا تبقي له (نهج البلاغه 925)
ترجمه: بايد چيز ي را جستجو كني كه زيبائيش مي ماند و دردسرش مي رود. و مال براي تو نمي ماند و تو براي مال نمي ماني.

بديهي است كه تراكم ثروت براي بيشتر كارهاي اقتصادي مخصوصا براي كارهاي بزرگ صنعتي، كشاورزي، تجاري و خدماتي
ضروري است. بلي اگر كسي پول يا طلا را در صندوقچه اي بگذارد و پنهان كند كار غلطي است و آن ثروت بلا استفاده مي ماند. ولي امروزه حتي سپردن پول به بانك هم به كارهاي اقتصادي كمك مي كند. چون بانكها انبوه پول حاصله را در سرمايه گزاريهاي مختلف بكار مي گيرند. بنابر اين صرف انبوه كردن ثروت كار غلطي نيست. بكار گيري ثروت در راههاي غلط يا غيراقتصادي نادرست است. نكته ي ديگر اينكه در مورد ثروت نبايد صرفا طول زندگي يك فرد يا يك نسل را در نظر گرفت. اين نگاهي كوته بينانه است. ثروت چه بصورت منابع و چه بصورت سرمايه گزاري، سرمايه ي زندگي نسلهاي بشري است. كارخانه اي كه ساخته مي شود تعداد زيادي انسان را بكار مي گيرد، مقدار زيادي كالا توليد مي كند، ثروت عمومي جامعه را مي افزايد، رفاه و آسايش عمومي را افزايش مي دهد و فقر را نيز مي كاهد و نكته ي اساسي ديگر اينكه كارخانه متعلق به يك نسل يا فرد نيست كه با مردن او آن ثروت از بين برود. حتي اگر سرمايه گذاريهاي اقتصادي مثل صنعت ملك شخصي يك نفر هم باشد باز فوائد مذكور را به ارمغان مي آورد و با مردن مالك، بازهم به خدمت اقتصادي ادامه مي دهد. اين نكته اي است كه در تفكر سوسياليستي در نظر نمي گرفتند. مالك يك دستگاه توليدي چيزي بيش از يك مدير نيست تا هست او دستگاه را اداره مي كند و وقتي مرد كس ديگري. بنابر اين چه عيبي دارد كه افراد با هوش و تواناي جامعه بتوانند سرمايه اي از خود جمع كنند و يا مشاركت كنند و يا حتي دولت بصورت استقراض در اختيار آنان بگذارد و آنان وسيله ي رشد و توسعه و رفاه جامعه شوند. رشد اقتصادي چه توسط سيستم خصوصي و چه دولتي موجب رشد و توسعه در جنبه هاي فرهنگي و هنري و خدماتي هم مي شود. بديهي است كه توليد ثروت كه در منطقه اي افزايش پيدا كرد، مساكن، مدارس، مراكز آموزشي ديگر، مراكز هنري و امثالهم نيز گسترش پيدا مي كند. هيچ سرمايه داري، كارخانه يا دستگاه اقتصادي خود را به گور نمي برد. مالكيت همه ي ما انسانها بر اموال و سرمايه ها ، چيزي شبيه يك اجاره كاري دراز مدت است كه اجاره كاري با اجاره كار ديگر عوض مي شود.

نكته ي مهم ديگري كه در اسلام در نظر گرفته نشده است اين است كه گرچه كمك مستقيم به مستمندان كاري پسنديده است ولي اينكار تسكين دهنده ي زودگذري بيش نيست كه هيچگاه فقر را از بين نم ي برد. كار اساسي تر اين است كه سرمايه هاي خرد و كلان را در كنار هم گذاشت و كار و ثروت توليد كرد تا افراد بيكار، شغل پيدا كنند و روي پاي خود بايستند. بنابر اين مهمتر و اساسي تر از انفاق، سرمايه گذاري است كه در اسلام صحبتي از آن نشده است. علت اين بي توجهي اين است كه اين مفاهيم اقتصادي در صدر اسلام اصلا شناخته شده نبوده است و طبعا پيامبر نمي دانسته است.

نتيجه گير ي: نفي تكاثر (جمع كردن مال) نفي رشد و توسعه است. 

نفي آرز و 

اسلام با داشتن آرزو مخصوصا با آرزوهاي بلند مخالف است.
ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ ۖ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ (حجر 3)
ترجمه: بگذ ار كافران بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان كند پس به زودى خواهند دانست.
- عن بن عمر قا ل أخذ رسول الله ببعض جسدي فقال كن في الدنيا كأنك غريب أو عابر سبيل وعد نفسك في أهل القبور (سنن ترمذي 567/4)
ترجمه: ابن عمر گويد كه پيامبر جائي از بدن مرا گرفت و گفت در دنيا آنگونه باش كه انگار غريب يا رهگذر هستي ، و خودت را جزو مردگان بحساب آور (يعني آرزو و ايدي براي آينده نداشته باش) .

- النبي: أخوف ما أخاف على أمتي الهوى وطول الأمل (كنز العمال  196/3)
ترجمه: بيشترين ترسي كه من در مورد امتم دارم هوي (اميال) و آرزوي بلند است.

- النبي: لو رأيتم الأجل ومسيره لأبغضتم الأمل وغروره (كنز العمال 234/51)
ترجمه: اگر مرگ و مسير آنرا مي ديديد، نسبت به آرزو و فريبش خشمگين مي شديد.

- النبي: كلكم يحب أن يدخل الجنة قالوا نعم يا رسول الله قال فانصروا من الأمل وثبتوا آجالكم بين أبصاركم (كنز العمال 234/51)
ترجمه: (پيامبر به جمعي از ياران گفت آيا) آيا همه ي شما دوست داريد كه به بهشت داخل شويد؟ گفتند بلي اي رسول الله. گفت خود را از دست آرزو نجات دهيد و مرگتان را در جلوي چشم خود داشته باشيد.

- امام علي: اشرف الغني ترك المني (نهج البلاغه حكمت 33 )
ترجمه: برترين بي نيا زي ترك آرزو است.

نتيجه گير ي: واقعيت اينست كه نداشتن اميد و آرزو نوعي مرگ است. اصولا لازمه ي پيشرفت و توسعه در زندگي فردي و جمعي، داشتن اهداف بلند و برنامه ريزي و تلاش براي رسيدن به آن اهداف است. آرزو هاي كوتاه فرد را به جائي نمي رساند جوان بايد قله هاي ترقي را هدف خويش قرار دهد و بدنبال آن برود. جامعه ها هم بايد اهداف و آرزوهاي فرا نسلي را در نظر بگيرند و با طراحي و تلاش بدان برسند. زندگي انسانهاي بزرگ و كشورهاي پيشرفته نمونه ي عالي از اين هدفمندي است. بنابر اين مقابله ي اسلام با آرزو، مقابله با پيشرفت و توسعه است.

حرمت نقاشي، مجسمه سازي، موسيقي و آواز خواني 

همه ي مسلمانان مي دانند كه موارد فوق در اسلام تحريم شده است و شعر هم تحقير شده است. ذكر احاديث و آيات مر بوطه براي هر مورد، بحث را طولاني مي كند. بر اي نمونه در مورد نقاشي:

- قا ل النبي: ان الملائكه لا تدخل بيتا فيه صوره و ان من صنع الصوره  يعذب يوم القيامه فيقول احيوا ما خلقتم (صحيح بخاري 138/4)
ترجمه: پيامبر گفت: فرشتگا ن به خانه اي كه در آن تصوير باشد داخل نمي شوند و روز قيامت كسي را كه نقاشي كرده عذاب مي كنند و به او مي گويند آنچه را خلق كرده اي زنده كن.
اين حديث صراحت در حرمت دارد چون گفته شده، نقاش مورد عذاب واقع مي شود. بطريق اولي فيلم هم حرام است چون تصوير متحرك است. بنابر اين تلويزيون و سينما و عكاسي همگي حرام هستند و ديديد كه طالبان هم كه تعبد و صداقت بيشتري از روحانيون حاكم در ايران دارند در ابتداي حكومتشان تلويزيونها را خرد كردند و كليه ي لوازم بصري را نابود ساختند.

شبيه حديث فو ق بطور مكرر در منابع شيعه و سني وجود دارد. و در احاديث ديگري از جمله در منبع فوق، مجسمه هم تحريم شده است. در مجموع، احاديث حرمت نه تنها شامل رسم نقاشي و مجسمه سازي مي شوند بلكه شامل نگهداري آنان هم مي شود. چون بارها پيامبر وارد خانه هائي شد كه در آنان نقاشي و يا مجسمه بود و پيامبر دستور ازبين بردن و دور انداختن آنانرا صادر كرد. بنابر اين مثلا ساختن و خريدن عروسك و بازي كودك با آن حرام است. بازهم ديديد كه طالبان براي اجراي دستورات اسلام مجسمه هاي بسيار قديمي بودا را، علي رغم مخالفت تمام جهانيان مخصوصا يونسكو، تخريب كردند.

سؤ ال اصلي اين كتاب اين بود كه آيا اين احكام صحيح و قابل اجرا هستند؟ امروز مؤمنترين مؤمنان نيز اين احكام را اجرا نمي كنند و مراجع نيز اين احكام را از رساله هاي خود حذف كرده اند. ايا مي توان تصوير را از زندگي امروز برداريم يعني حذف تليزيون، سينما، اينترنت و كليه ي فيلمهاي مستند طبيعت و علمي- آموزشي. آيا امكانپذير است؟

موسيقي نيز حر ام است. تعدد احاديث تحريم موسيقي در منابع شيعه و سني بر حرمت قطعي موسيقي از هر نوعي دلالت دارد. و در طول تاريخ، اقليت كمي از علما مثل خميني آنرا جائز دانسته اند. تازه اينها هم گفته اند كه اگر موسيقي متناسب با مجالس لهو لعب باشد حرام است. بنظر من خميني هم بدليل سياسي اين جواز نسبي را بعد از به قدرت رسيدن صادر كرد. آوازخواني، كه همان غناء است، نيز در اسلام تحريم شده است كه همگان مي دانند. شعر هم بشدت تحقير شده است. چنانچه در قرآن آمده است :



- الشعراء:  وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ(224) أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ(225)  وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ(226)
إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ(227)

ترجمه: شاعر ان را گمراهان پيروي مي كنند (به بيان ديگر: شاعران رهبر گمراهانند) آيا نديدهاى كه آنان در هر واديى سرگردانند ( 225 ) و آنانند كه چيزهايى مى‌گويند كه انجام نمى‌دهند ( 226 ) مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفته‌اند يارى خواسته‌اند و كسانى كه ستم كردهاند به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت ( 227)

بنابر آيات فوق تنها شعري مجاز است كه در باب دين و عمل صالح باشد و بدين صورت اكثر شعرا مثل فردوسي و عنصري و رودكي و..وارد حيطه ي غير مجاز مي شوند. اينكه مي بينيد متدينين و علما ي اسلام، بهائي به بزرگترين شاعر پارسي گوي ايران يعني فردوسي نمي دهند، بدليل شرعي است.
به مجموعه ي محرمات فوق اگر تجمل و زينت را هم بيفزائيد، كه شديدا مورد نكوهش اسلام هستند، در نتيجه زينت و تجمل در ساختمانها و خيابانها و حتي در مساجد و هنرهائي مثل منبت كاري وكاشيكاري و آينه كاري و امثالهم همگي وارد حيطه ي ممنوعه ي شرعي مي شوند. واقعيت اين است كه تجمل مساجدي مثل مسجد شاه و مسجد شيخ لطف الله اصفهان و مقابر ائمه نيز از نظر شرعي مشكل دارد.
نتيجه گير ي: بديهي است كه حرمت موارد فوق، موجب دوري مسلمانان از آنها و عقب افتدگي شديد هنري در جهان اسلام شده و مي‌شود. براي مثال در ايران كه در هنر سنگ و مجسمه سازي سرآمد روزگار بود (تخت جمشيد را نگاه كنيد) پس از آمدن اسلام به ايران، اين هنر بكلي نابود شد. در حاليكه در مسيحيت كه نقاشي و مجسمه سازي جايز بود اين هنرها، حتي در قرون وسطي، بشدت رشد كرد؛ چنانچه ديدن كليساهاي اروپا انسان را به حيرت وا مي دارد. همين وضعيت در مورد نقاشي وجود دارد. اگر به گالري و موزه هاي نقاشي اروپا سري بزنيد ، انسان از زيبائي و پيشرفت اين هنر، انگشت حيرت به دندان مي گزد. همين وضع در مورد موسيقي و آواز وجود داشته است. در تمام تاريخ بعد از اسلام، خوانندگان و نوازندگان، قومي مطرود، بي دين وبي ارزش بحساب مي آمده اند. و اگر چيز كمي هم باقي مانده است به همت مردان سترگي بوده كه اين تحقيرها و راندنها را بجان خريده اند و از جان خويش براي موسيقي و هنر مايه گذاشته اند و واقعا هم اكثرا ضعيف الايمان بوده اند.

نتيجه گير ي فصل

اينكه مي بينيد مسلمان بودن با عقب افتادگي سر در گريبان هم دارند و به تعبير علم آمار، مسلمان بودن با عقب افتادگي رابطه همبستگي مثبت دارد و به بيان ديگر چندين قرن است كه مسلمانان هيچ نقش جدي در پيشرفت و توسعه ي جهاني و در توليد علم و تكنولوژي نداشته اند و امروز هم عقب افتاده ترين اقوام جهان ر ا تشكيل مي دهند (ممكن است بعضي كشورهاي قحطي زده ي آفريقائي بدتر از ما باشند)، همه ي اينها بي دليل نيست. اعتقادات و احكام باز دارنده ي رشد و توسعه، در متن اسلام است و ما هم مسلمانيم. اين احكام در گوشت و پوست ماست چون با آن لحظه به لحظه رشد كرده ايم. فرهنگ اسلامي، فرهنگ بازدارنده است و ما در متن اين فرهنگيم .


منبع:

هیچ نظری موجود نیست: